ذهن ناخودآگاه
جان لارگ و ازکوئیل مورسلا
قسمت چهارم
به گزارش روابط عمومی موسسه فرهنگی هنری ماهشید خرد: در قسمت سوم مقاله پس از توضیحاتی با رویکرد روانشناسی شناختی به مفهوم و تعریف ناخودآگاه ، در انتها به پیشینه این مفهوم و تاثیر آن در نگاه زیستی و زیستشناختی، هیپنوتیزم و حتی غیرارادی بودن برخی امور پرداخته شد. انتهای مقاله چنین آمده بود: «مثال لغزش زبانی و تقریبا همه مثالهای روانشناسی زندگی روزمره که رفتارهای ناخواسته هستند؛ منبع و منشا ناشناختهای برای افراد دارند. در تمامی این موارد واژه «ناخودآگاه» به ماهیت ناخواسته آن رفتار و رویکرد اشاره دارد. عدم آگاهی همزمان بهعلت محرکهای مسبب رفتار نیست بلکه به علت تاثیر و پیامدهای آن محرکهاست». در ادامه مقاله میخوانید:
بنابراین کاربرد واژه «ناخودآگاه» در اصل بر پایه کارهای ناخواسته فرد است و نه براساس توانایی فرد در پردازش اطلاعات نیمه خودآگاه (همانطور که تکنولوژی نیازمند وجود اطلاعاتی است که هنوز وجود ندارند). این معادلسازی ناخودآگاه با ناخواسته سبب شد تا چگونگی فرایند پدیده ناخودآگاه از موضوعات تحقیقی روانشناسی اجتماعی در ربع قرن گذشته و بعد از آن باشد. نیسبت و ویلسون (۱۹۷۷) در یک مقاله مهم این پرسش را مطرح کرده که «تاچه حد مردم از علل واقعی رفتارشان آگاه هستند و قادرند این علل را بیان کنند؟» پاسخ این بود «نه خیلی خوب». (به ویلسون و بریک ۱۹۹۴رجوع کنید)
این پاسخ تعجبآور و بحثبرانگیز بود چرا که در آن زمان فرض کلی براین بود که بسیاری از رفتارها و قضاوتها (فرایندهای فکری بالاتر) عموما آخودآگاه و ارادی هستند پس قابل دسترس هوشیاری آگاهانه هستند. اگر این فرایندها از روی آگاهی نیستند، پس احتمالا خواسته و خودآگاه نیستند، و اگر خودآگاه نیستند پس چطور اجرا میشوند؟
این سئوال روانشناسان اجتماعی را ترغیب کرد که درباره اثرات اتوماتیک و اولیه تحقیق کنند و به بررسی راههایی بپردازند که موجب فرایندهای فکری بالاتر مانند قضاوت و کنشهای اجتماعی میشود و ناخواسته و در غیاب آگاهی و عدم راهنمایی انجام میپذیرند. در نتیجه این تحقیق نفوذ و تاثیر ناخودآگاه را عملا از منظر عدم آگاهی نسبت به تاثیر و نفوذ محرک تحریکی تعریف کرد و نه از منظر خود محرک تحریکی. (برگ۱۹۹۲)
این تغییر در تعریف عملیاتی چه تفاوتی ایجاد میکند؟ اگر تعریف ناخودآگاه از منظر پردازش محرکهایی که فرد از آنها آگاه نیست به تعریف ناخودآگاه از منظرنفوذ و تاثیر پردازش محرکهایی که فرد از آن آگاه نیست تغییر یابد. ناگهان قدرت و وسعت واقعی ناخودآگاه در زندگی روزمره آشکار میشود. تعریف ناخودآگاه از منظر اول به این نتیجه ختم میشود که ناخودآگاه «گنگ» است مثل چیزی خاک گرفته. (لوفتوس و کلینگر۱۹۹۲) در حالی که از منظر دوم ناخودآگاه هوشمند و تطبیقپذیر است.
این دیدگاه گسترده و مترقی نسبت به ناخودآگاه بیشتر با نظریات و شواهد زیستشناسی تکاملی سازگار است تا با نظریه «نیمه خودآگاه» روانشناسی شناختی. همانند داروین و فروید، زیستشناسان تکاملی نیز ناخودآگاه را بیشتر، اعمال ناخواسته میدانند تا عدم آگاهی از محرک. داوکینز(۱۹۷۶)
در کتاب «ژن خودخواه» به این موضوع اشاره میکند که طرحهای بدیع، الهامبخش و هوشمندانه در طبیعت، تنها از طریق فرایندهای انتخابی طبیعی کور ایجاد میشوند. او طبیعت را یک «ساعت ساز کور، یک ساعت ساز ناخودآگاه» مینامد، چرا که هیچ دست راهنمای خودآگاهی در خلق این طرحهای هوشمندانه وجود ندارد. (دنت ۱۹۹۱و۱۹۹۵)
ادامه دارد…
منبع:
John A. Loargh and Ezequiel Morsella (2008) The unconscious mind
Department of psychology yale university. P.O. Box 20820I, New Haven, CT