loader image
جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نظم اجتماعی

نظم اجتماعی

فهرست مطالب

به گزارش روابط عمومی موسسه فرهنگی هنری ماه‌شید خرد: در مقاله روح جامعه، به این موضوع اشاره کردیم که امیل دورکیم، وجدان جمعى را به‌عنوان واقعیتى عینى، والا و البته متمایز از وجدان‌هاى فردى می‌داند.

او کاربرد وجدان جمعی را در جهت تبیین مسایل اجتماعى معرفی می‌کند.

به‌اعتقاد او، وجدان‌جمعی عبارت است از دستگاهی معین و متشکل از مجموعه اعتقادها و احساسات مشترک در میانگین افراد یک جامعه واحد، به‌نحوی که این دستگاه، حیات خاص خود را دارد. (دورکیم، ۱۳۶۹)

بنابراین، از نظر دورکیم وجدان جمعى وجودى مستقل است.

بعضى دیگر وجدان جمعى را جذبه عارفانه وجدان‌هاى فردى مى‌دانند.

بسیارى دیگر، آن را همچون مجموعه‌اى از جلوه‌هاى اندیشه‌ها، باورها و آرمان‌هاى مشترک در یک جامعه مى‌شناسند و بالاخره گروهى دیگر، آن را صرفا یک نام می‌دانند که در جهت بیان تقابل دیدگاه‌هاى وجدان‌هاى مختلف در یک محیط اجتماعى، مطرح می‌شود به‌نحوی که تعداد کثیرى از این وجدان‌هاى فردى در آن گرد آمده‌اند.

در واقع وجدان جمعی از شرایط خاصی که افراد در آن قرار دارند مستقل است.

افراد می‌گذرند، ولی وجدان جمعی باقی می‌ماند.

وجدان جمعی، در شمال و جنوب، در شهرهای بزرگ و کوچک و در حرفه‌های متفاوت همواره یکی است.

همچنین، وجدان‌جمعی با هر نسل عوض نمی‌شود، بلکه برعکس پیوند دهنده نسل‌های متمادی به یکدیگر است.

 

وجدان‌جمعی به‌منظور برقراری نظم اجتماعی عبارت است از باور و احساس مشترک در اصول اعتقادی حاکم بر جامعه و احساس و باور مشترک اکثریت افراد جامعه به هنجارهای اجتماعی وضع شده برای ایجاد امنیت مالی، جانی و سیاسی.

پس جامعه‌ای که حداقل، نیمی از افراد آن دارای باور و احساس مشترک در اصول اعتقادی حاکم بر جامعه‌اند و هنجارهای اجتماعی را رعایت می‌کنند و به هنجارهایی پایبند هستند که امنیت مالی و جانی وسیعی را به همراه دارد.

نظم در لغت به‌معنای آرایش، ترتیب و توالی است.

معنی مفهومی نظم در حوزه‌های مختلف متفاوت است.

ولی در یک تعریف، نظم‌پذیری اجتماعی در افراد جامعه نتیجه نفوذ متقابل مجموعه‌های مشترک آرمانی و هنجاری با شبکه‌های فرصتی و تعاملی کنشگران فردی و جمعی است. (چلپی، ۱۳۷۵)

خانواده اولین و مهم‌ترین عامل جامعه‌پذیری فرد محسوب می‌شود و مدرسه دومین نهادی است که این مهم را بر عهده می‌گیرد.

البته مفهوم نظم‌‎پذیری اجتماعی از قلمرو نهادهای رسمی مثل خانواده و مدرسه فراتر می‌رود و مطبوعات، رادیو، تلویزیون و تجارب شخصی را نیز شامل می‌شود که میدان گسترده‌تری می‌یابد.

در مورد این که نظم چگونه در افراد شکل می‌گیرد نظریه‌هایی مطرح شده است.

هابز، ایجاد و بقای جامعه و نظم اجتماعی را برمحور قرارداد اجتماعی می‌داند.

انسان موجودی خودخواه است و صرفا به ارضای امیال فردی علاقه‌مند است.

بنابراین روابط انسانی مبتنی ‌بر اصل رقابت است اما از طرفی ارضای امیال فردی نمی‌تواند با وجود هرج ‌و مرج در جامعه امکان‌پذیر باشد.

راه‌حل نهایی آن است که انسان‌ها با یکدیگر هم‌آوازه شده و یک قرارداد اجتماعی را به‌وجود آورند.

این قرارداد اساس ایجاد نظم اجتماعی در جامعه است.

در ضمن برای اجرای قرارداد اجتماعی مورد توافق یک قدرت شهریاری (یک قدرت بی‌غرض که بر روابط بین افراد نظارت دارد) لازم است که از این قرارداد اجتماعی حراست کند. (ورسلی،۱۳۸۳)

 

کنت در بررسی نظم اجتماعی، به‌اجزای تشکیل‌دهنده‌ یک نظام اجتماعی می‌پردازد. البته او افراد جامعه را به‌عنوان اجزای عنصری نظام اجتماعی تلقی نمی‌کند.

او خانواده، طبقات و شهرها را به‌ترتیب به سلول‌ها، بافت‌ها و کل بدن موجودات زنده تشبیه می‌کند. (قائمی‌نیا، ۱۳۷۹)

از نظر کنت عوامل استقرار نظم عبارتند از:

الف) وجود نهادهای مرتبط با یکدیگر در سطح جامعه:

خانواده و طبقات اجتماعی، که در واقع استخوان‌بندی جامعه را تشکیل می‌دهند.

ب) زبان: از نظر کنت زبان ظرفی است که در بستر آن ما با یکدیگر و با مردمی که در گذشته زندگی می‌کرده‌اند ارتباط برقرار می‌کنیم، و دارای فرهنگی مشترک می‌شویم.

زبان، ما را به هم‌ زبان‌های ما پیوند می‌دهد و بدون یک زبان مشترک، انسان‌ها هرگز نمی‌توانند به همبستگی و توافق دست یابند و در نتیجه هیچ‌گونه سامان و نظمی امکان‌پذیر نمی‌شود.

ج) نظام اعتقادی مشترک: از نظر کنت جامعه برای نظم نیاز به ارزش‌های مشترکی دارد که این امر اغلب از طریق دین ایجاد می‌شود.

دین باعث ایجاد ارزش‌های مشترک می‌شود و همبستگی اجتماعی را تسهیل می‌کند.

د) تقسیم کار: جامعه دارای نهادها و گروه‌های مختلف شغلی و اجتماعی است که با افزایش جمعیت، هر کدام در امور خاصی تبحر و تخصص بیشتری یافته‌اند.

این وابستگی باعث تسهیل در نظم اجتماعی می‌شود چرا که نیازهای این گروه‌ها نسبت به هم، آن‌ها را در ارتباطی مستمر و مداوم با یکدیگر نگه می‌دارد.

تقسیم کار از طریق ایجاد حس وابستگی به دیگران، باعث افزایش همبستگی انسان می‌شود. (لوییس،۱۳۸۰ )

 

دورکیم، ریشه پدیده‌های اجتماعی را در محیط اجتماعی می‌جوید نه در نهاد انسان.

او استدلال‌هایی از نوع استدلال هابز که قرارداد را اساس نظم اجتماعی می‌داند، طرد می‌کند.

به‌نظر او، نظم اخلاقی (مجمعه قوانین حاکم بر نظام اجتماعی) عبارت است از: عنصر اصلی تداوم حیات اجتماعی که برخلاف تغییرات، در روابط ما و اجزایی که سازنده آن است، استمرار می‌یابد.

از نظر دورکیم جامعه یک هستی اخلاقی است بر فراز هستی‌های فردی. اخلاق، عینیتی جمعی است که در فرد درونی و بازنمایی می‌شود و به انسان را فردیت می‌بخشد.

انسان در وضعیت طبیعی، چنان‌که هابز می‌گوید، دارای هستی اخلاقی نیست و خودسرانه تنها در پی رفع امیال و نیازهای خود است.

خودِ اخلاقی که پیش‌شرط فردیت اخلاقی است تنها در جامعه شکل می‌گیرد، لذا فردیت نمی‌تواند وجود داشته باشد مگر این‌که اخلاقی باشد و یک پدیده نمی‌تواند اخلاقی باشد مگر این‌که جمعی باشد.

با این شرح می‌توان پی برد که مسئله دورکیم، مسئله اجتماعی شدن است و فردیت یافتن تنها ذیل اجتماع اخلاقی ممکن است.

بدین‌ترتیب از نظر دورکیم «شخصیت» پاره اجتماعی فرد محسوب می‌شود و اجتماعی بودن‌اش به‌واسطه اخلاقی بودن تضمین می‌شود.

اخلاقی بودن یک هستی، موجودیتی بیرون از اجتماع نیست بلکه دقیقا درون اجتماع است. دورکیم معتقد است که «اخلاق یک واقعیت است و نه لزوما یک امر مادی. خوب بودن مترادف با اخلاقی بودن نیست».

امر اجتماعی منبعی است که اصول تبدیل فرد به انسان، از آن ‌جا می‌آیند و بدین‌ترتیب یک شخص [شخصیت] را خلق می‌کند.

بدین‌ترتیب خوب و بد بودن چیزی بیرون از جامعه نیست، بلکه امر اجتماعی آن را محول می‌کند و در درون جامعه است.

 

دورکیم معتقد است که در فردگرایی عصر حاضر، فرد دیگر یک مفهوم انتزاعی و فلسفی نیست بلکه واقعیتی اجتماعی است که باید بدان تسلیم شد، چرا که در تمامی حیات ما تنیده شده و باید تمامی سازمان اخلاقی‌مان را برحسب آن، مورد بازنگری قرار دهیم.

بدین‌ترتیب فردگرایی در تقابل با جمع‌گرایی و وجدان‌جمعی نیست بلکه در تقابل با نظریه‌های اصالت سودی است که در بهترین حالت بر پایه یک فردگرایی خودمحور استوار شده است.

دورکیم بیان می‌دارد که اگر نشان و جایگاه فرد از ویژگی‌های فردی او می‌آید و از ویژگی‌هایی است که او را از دیگران متمایز می‌کند، لذا فردگرایی اخلاقی در جامعه ارگانیک مدرن، شیوه‌ای از حفظ وجدان جمعی مدرن، با محوریت تقدس فردی و حقوق فردی است.

در واقع فرد و فردگرایی ارزش خود را از منبعی بالاتر می‌گیرد: از چیزهایی که او با دیگران به اشتراک گذاشته است.

اما این امور به تمامی در درون فرد جای ندارند، بلکه در بین تمامی افراد توزیع شده‌اند؛

با این اوصاف فرد نمی‌تواند ارزش‌های فردگرایانه را بدون این که خود را ملزم به بیرون آمدن از خویش و ارتباط با دیگران کند پی‌گیری کند.

 

اگر اهداف و راه‌های رسیدن به هدف نزد تک‌تک افراد جامعه درونی شود و ساختار‌های اجتماع، وسایل مشروع را به‌راحتی جهت رسیدن به اهداف ارزشمند در اختیار اعضای جامعه قرار دهد و بدین‌گونه در انجام وظیفه ذاتی خود شایسته عمل کند، می‌توان پیش‌بینی کرد در جامعه کششی جهت انحراف از هنجارها نخواهیم داشت.

بنابراین در هر جامعه، همرنگی با هدف‌ها و راه‌های نهادی شده، عمومی‌ترین پاسخ به فشارهای اجتماعی است و بدون این راه انطباقی، هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند ثبات و تداوم خود را حفظ کند.

پر واضح است در این فرایند، نظام اجتماعی، دو کارکرد ذاتی به‌عهده دارد به‌نحوی که لازم و ملزوم یکدیگر هستند.

نخستین و مهم‌ترین وظیفه، پیش‌گیری از وقوع انحراف و دومین کارکرد، نظارت اجتماعی است.

بنابراین نظارت اجتماعی بدون اجتماعی کردن افراد جامعه بی‌فایده تلقی می‌شود.

به‌عبارتی دیگر، جامعه بایستی امکان و فرصت رشد و شکوفایی افراد را به‌شکل فرصت‌های برابر برای همه شهروندانش مهیا کند و از سوی دیگر با کارهای فرهنگی مستمر اهداف ارزشی و هنجارهای حاکم بر جامعه را در افراد درونی کند که بهترین شیوه برای انتظام اجتماعی در هر جامعه‌ای است.

به‌عبارتی می‌توان چنین گفت که اگر نظام اجتماعی هنجارهای جامعه را در درون افراد تبدیل به وجدان کند، آنگاه شاهد کم‌ترین بی‌نظمی در جامعه هستیم، لذا نظارت‌های اجتماعی برای انتظام جامعه هنگامی اثر بخشی بهینه را داراست که نظام اجتماعی در کارکرد اولیه‌اش، یعنی همان تاکید و درونی کردن ارزش‌های فرهنگی، موفق عمل کرده باشد.

 

دکترمرجان خودی

 

منابع

امیل دورکیم، درباره تقسیم کار اجتماعى، ترجمه باقر پرهام، بابل، کتابسراى بابل، ۱۳۶۹، ص ۹۲٫

چلبی مسعود. جامعه‌شناسی نظم. تهران: انتشارات نی؛ ۱۳۷۵، ص ۲۴٫

ورسلی پیتر. نظریه‌های جامعه‌شناسی نظم. ترجمه سعید معیدفر. تهران: انتشارات جامعه‌شناسان؛۱۳۸۸، ص۵۲٫

قائمی‌نیا علیرضا. درآمدی به منشا دین. قم: انتشارات معارف؛ ۱۳۷۹، ص ۱۱۴٫

کوزر لوییس. زندگی و اندیشه بزرگان جامعه‌شناسی. ترجمه محسن ثلاثی. تهران: انتشارات علمی؛۱۳۸۰، ص۸۵٫

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه + 11 =