به گزارش روابط عمومی موسسه فرهنگی هنری ماهشید خرد، در ادامه از مقاله «حکمت معنایی نهفته در جامعه فرهنگی»، میدانیم که اگرچه در گذشته حکما و حکیمان خسروی در ایران، با نگاهی حکیمانه و توام با وحدت و با برخورداری از یک مرجعیت جامع (فرامین الهی) به کنترل و پاسخگویی نظام اجتماعی برمیآمدند، امروز ضروری است تا علوم انسانی بیش از پیش به مطالعات میان رشتهای توجه داشته و همه ابعاد وجوه انسان را در کنار هم ببیند که در گذشته بهطور فشرده در نزد حکیم قرار داشته و ضروری است تا به تعریف و بازتعریفی از واژه حکیم دست یافت. چنان که حافظ شیرازی گفته است:
نه هر چهره بر افروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند
در ایران باستان نقش حکمای خسروانی و مسئولیت نظام اجتماعی در پی انحراف از مسیر آیین زرتشت به زرتشتیگری (آدابی که از مبانی فکری زرتشت فاصله گرفته و مفاهیمی دیگر بر آن بار میشود) شرایطی را فراهم میسازد تا ایران با واقعه ورود اعراب و آیین اسلام مواجه شود. دورهای که اعراب، اسلام را بهزور آورده و اما ما نیز آن را به طریقی هوشمندانه انتخاب کرده و نام اسلام ایرانی را بر آن نهادیم.
همواره جامعه ایران در پی تحقق آرمانهای پیشین دورههای تاریخی خود، حتی پیش از زرتشت اعتقاد داشته که هر فردی باید به شایستگی، جزا و پاداش تلاش خویش ببیند و جامعه میباید بستر مناسب آن را فراهم آورد، اما با شروع زرتشتیگری و در مواجه با اعراب، جامعه فرهنگی ایرانی دو قرن به سکوت مینشیند!
با ورود آیین جدید، برخی از ایرانیان برای نگهداری آیین پیشین خود اقدام به مهاجرت کرده و راهی هند شدند. جمعی دیگر با تدابیری هر چند دشوارتر، بهصورتهای دیگری در محیط خود مانده و به تنظیم مبانی و آیینهای دین خود پرداختند. در این حال اندیشمندان این عرصه، با توجه به قرابتهایی که بین آیین اسلام و آیین زرتشت مییافتند، خط فکری حکمای گذشته ایرانی را بهصورت دیگری دنبال کردند.
در تاریخ جامعه ایرانی ملاحظه میشود که نقش حکمای خسروی به حاشیه رانده شده است، ولی این خط فکری در قالب اندیشه تصوف و حکمت در کنار جامعه به نقش خود عمل میکند.
سهروردی اشاره میکند که چگونه حکمت تاله انبیا در غرب، منتهی به فلسفه غرب و در شرق و ایران به سلاله حکمای خسروانی رسیده است. او مصداقهای بسیاری چون دیدار ویژه ابنسینا و ابوالحسن خرقانی را یادآور میشود و اینکه بعد از ورود اسلام، حکمت به جامعه عرفا رسیده و سهروردی خود را در سلاله این حکیمان میشناسد.
او میگوید این حکمت در جامعه غربی از مسیر خویش منحرف گشت و تنها به یک بعد در انسان پرداخت. بهزعم بنده حاصل آن عقلانیتی است که با انقلاب صنعتی کلید خورد و پس از آن جامعه غرب مسیر سرمایهداری خویش را طی کرد.
حکمت غربی، در قالب فلسفه غرب درآمده با جدیت تمام عقلانیتی را با بهرهمندی از ایده آیین پروتستانیزم پیش روی خود قرار میدهد تا نظام اجتماعی خویش را بر پا نگه دارد؛ در این زمان رشتههای مختلف و متعدد در جامعه ظهور یافته و در این فرایند هدف غایی انسان در حکمت به فراموشی و حاشیه رانده میشود. بهعبارتی مرجع جامعی نیست یا فرایند پژوهش و پاسخگویی انسان، از مسیر حقیقیاش دور افتاده است.
مهشید رضوی رضوانی
ادامه دارد