به گزارش روابط عمومی موسسه فرهنگی هنری ماهشید خرد، با فرا رسیدن ماه محرم و آذینبند کردن شهر به رنگ سیاه، حالوهوای جامعه به گونهای تغییر میکند که گویی پاسخ ناگفتهای را بار دیگر صدایی فرا میخواند: هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی «آیا یاوری هست که مرا یاری کند»؟ آیا هم اکنون من و شما مخاطب این جملهایم؟ چه نگاهی مرا ترغیب به مامنی خواهد داشت که پاسخ آن خون است؟! آیا رویکرد نهگانه ایرانی بیانی بر این راه دارد؟ تبیین آن در رفتار انسانی چگونه است؟
یکی از شهدای کربلا زهیر بن قین حارث بن عامر از بزرگان قبیله خود در کوفه بود و همسرش دیلم بنت عمرو نام داشت که در پیوستن زهیر به امام حسین علیهالسلام نقش مهمی داشت. زهیر، قبل از پیوستن به امام حسین(ع)، از طرفداران افراطی عثمان بود.
داستان همراهی زهیر با امام حسین(ع) به استناد منابع تاریخی در سایت اسلام کوئست نت، چنین گزارش شده است:
ما به همراه «زهیر بن قین بجلى» از مکه خارج شده و به سمت کوفه حرکت کردیم. قافله حسین بن علی(ع) به سوى کوفه در حرکت بود. ما (بهدلیل شرایط حاکم) خواهان دیدار و همسفر شدن با حسین(ع) نبودیم و به همین جهت با آنکه هم مسیر بودیم اما با فاصله حرکت میکردیم تا هنگامی فرارسید که کاروان حسین(ع) در جایى فرود آمد که ما نیز جز اسکان در آنجا چارهای نداشتیم!
حسین(ع) در یک سو و ما در سوى دیگر ساکن شدیم، ما نشسته بودیم و مشغول خوردن غذا؛ که ناگاه فرستاده حسین(ع) نزد ما آمده؛ سلام کرد و داخل شد. سپس گفت: اى زهیر بن قین! حسین(ع) مرا به سوى تو فرستاده تا از تو بخواهم که به نزدش بروى! پس همنشینان ما (از فرط تحیر) آنچه در دست داشتند بر زمین انداختند و بهگونه ای آرام نشستیم که گویا پرندهای بر سر ماست! (هیچ جنبشی نداشتیم).
زهیر میلی به این ملاقات نداشت، اما زن زهیر به او گفت: سبحان الله! آیا پسر پیامبر، قاصدی به سوى تو میفرستد و تو پاسخ نمیدهی؟! چرا نزدش نمیروى و سخنش را نمیشنوى و برنمیگردی؟! اینجا بود که زهیر به دیدار آنحضرت شتافت و چیزى نگذشت که با شادمانی برگشت! دستور داد خیمههاى او را باز کرده و اسباب سفرش را در کنار کاروان حسین(ع) مستقر سازند، آنگاه به زنش گفت: تو را طلاق دادم و آزادى، پیش خاندانت برو؛ زیرا من دوست ندارم به سبب من گرفتار شوى. سپس به همراهانش گفت: هر که میخواهد، با من همراه شود و…
گفته میشود که گزارش معتبر و دقیقی از اینکه میان زهیر و امام در آن جلسه ملاقات چه گذشت؛ وجود ندارد و تنها اظهار میشود که تنها وجود فطرت پاک در زهیر موجب پذیرش در این همراهی است.
اسلام معتقد است: انسان موجودی است که برخی از ویژگیهای روحی را با خود بالقوه به دنیا آورده و این ویژگیهای بالقوه در طول زمان بهتدریج بالفعل درآمده و به ظهور میرسند. به این ویژگیهای بالقوه که در طول زمان شکوفا شده و بالفعل میشوند فطرت مینامند.
رویکرد نهگانه در انسان بر مبنای فطرت انسانی و تحقق فضایل اخلاقی او قرار دارد. هر انسان پاکسرشتی در هر یک از نقاط نهگانه برای مسیر تحقق فضایل اصلی شجاعت، عفتنفس و خرد است. این مسیر را در نهگانه بر روی «خط روح» پیش میگیرد تا در این مسیر تحقق و شکوفایی در فضایل به فضیلت اصلی «عدالت» که محوریت سه فضیلت دیگر است، دست یابد.
در بررسی و پژوهشهای مختلف، صحنه کربلا و روز عاشورا جلوه آشکاری میان دو سوی حق و باطل، خیر و شر برای تحقق مفهومی از عدالت و عدالت اجتماعی است. عدالتی که در چهره حضرت جلوه کرده و چون زهیر با او رویارو میشود این چهره بسان آینهای موجب میشود تا عدالت خواهی زهیر در وجودش بازتابیده شود. در این نگاه زهیر به انسجام و وحدت فضایل خویش میرسد تا پاسخی بر فطرت پاک خود باشد.
در این نگاه، هر یک از ما بر روی نقاط آغازین در نماد نهگانه بهسوی تعالی و تحقق خویش، در مقابل (هل ناصر من ینصرنی) نسبتی به عدالت خواهی به فطرت خویش خواهیم داشت. نسبتی که به میزان و تعادل همه قوای نهگانه و فضایل دیگر در ما محقق خواهد شد و چنین دستاوردی به تعهد فطری و قلبی هر یک از ما خواهد بود.
مهشید رضوی رضوانی