loader image
جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مستند افراد موفق دکتر بختیار ایجاد انگیزه در جوانان-قسمت ۲

فهرست مطالب

مستند افراد موفق دکتر بختیار ایجاد انگیزه در جوانان

قسمت دوم 

 

  • خیلی ممنون از توضیحات شما. شما گفتید که کودکان با نفس اماره یا حیوانی به دنیا می‌آیند، در مرحله بعد همچنان که کودکان بزرگ می‌شوند نفس مطمئنه یا همان قابلیت فکرکردن در آنها تقویت می‌شود. والدین چه نقشی می‌توانند در تربیت این قوه در فرزندانشان ایفا کنند؟

این سوال بسیار خوبی است. بیش از هر چیز این به خود والدین بستگی دارد که این ویژگی (نفس مطمئنه یا قابلیت فکر کردن) را در رفتارهای خود نشان دهند و در این صورت است که بچه‌ها این قابلیت را یاد می‌گیرند، چرا که آنها از رفتار والدین می‌آموزند نه از گفتارشان. بنابراین بسیار مهم است که والدین بر روی خودشان کار کنند، چرا که بخش بزرگی از زندگی طبق آنچه در فرهنگ ما تعریف شده است و فلاسفه و بزرگان علم اخلاق نیز به آن اذعان دارند این بوده است که ما می‌باید از قوه تفکر خود استفاده کنیم و شناخت خود را از هستی ارتقا دهیم تا بتوانیم نفس حیوانی یا همان نفس اماره‌مان را کنترل کنیم که این خود از دو بخش تشکیل شده است؛ یکی قوه شهوانی که به تمایلات و هوای نفس بر می‌گردد و دیگری قوه غضبیه که به خشم و دوری از درد مربوط می‌شود. انسان بطور غریزی با این دو قوه بدنیا می‌آید و این نیروها همان چیزی هستند که ما را به حیوانات شبیه می‌کنند. برای مثال اگر ما برنامه‌های راز بقا را تماشا کنیم، شیرها را می‌بینیم که یا درگیر تولید مثل هستند یا به دنبال غذا هستند که هردوی اینها به لذت جویی بر می‌گردند و در مواردی هم شیر سر دسته را مشاهده می‌کنیم که از قلمرویش مشغول محافظت است تا هیچ شیر دیگری به آن وارد نشود که این به اجتناب از درد باز می‌گردد. این رفتارهای تدافعانه و تهاجمانه بخشی از نفس اماره ما هستند و کودکان باید یاد بگیرند تا چگونه این رفتارها را کنترل کنند. همانطور که ما در طی فرایند رشد آنرا فرا گرفته‌ایم، آنها نیز باید یاد بگیرند چگونه از طریق قوه تخیل و شناخت و استدلال نفس اماره خود را کنترل کنند. برای این بسیار مهم است تا کودکان از آغاز زندگی طریقه درست زندگی‌کردن را بیاموزند. البته این بسیار دشوار است تا از همان اوایل زندگی بخواهیم این توانایی را به آنها بیاموزیم چرا که قوه تفکر تا حدود ۲۵ سالگی در آنها به کمال نمی‌رسد، ولی آنها باید آنچه را که والدینشان به آنها می‌آموزند به خاطر دااشته باشند؛ اینکه چگونه فکر کنند، استدلال کنند و غرایز حیوانی خود را کنترل کنند و دلیلش آن است تا خودشان را بهتر بشناسند و دریابند که خداوند آنها را چگونه آفریده است، تا از این طریق انسان بهتری شوند و بتوانند سوالاتی نظیر اینکه از کجا آمده‌اند و به کجا خواهند رفت را پاسخ دهند. همچنین قادر شوند تا با پرورش قدرت منظقشان سوالاتی نظیر اینکه ما در این دنیا چه می‌کنیم را پاسخ دهند.

 

  • دکتر بختیار، در دنیای مدرن و امروزیِ ما، انسانها با تناقضات بسیاری مواجه هستند بویژه والدین ما با تناقضاتی میان فرهنگ ایرانی و اسلامی خود و فرهنگ غربی مواجه هستند. شما برای مواجهه با این تناقضات چه پیشنهادی دارید و چگونه می‌توان این مشکلات را حل کرد؟

این سؤال به تقابل میان شرق و غرب می‌پردازد. امروزه فرهنگ غربی به همه کشورها نفوذ کرده است، برای مثال اکثر جوانان موسیقی مشابهی را گوش می‌کنند و همانند ستاره‌های‌هالیوودی و یا هنرپیشه‌های تلویزیونی رفتار می‌کنند. در همین حین ما از فرزندانمان می‌خواهیم تا به خداوند اعتقاد داشته باشند و بر اساس آموزه‌های دینی رفتار کنند تا در زندگی به رستگاری برسند. با این حال نمی‌توانیم آنها را از بسیاری از چیزها منع کنیم و دائم به آنها بگوییم که چه کاری بکنند و چه کاری نکنند. چرا که اگر چنین کنیم آنها طغیان خواهند کرد. شما باید از طریق استدلال برایشان توضیح دهید. برای مثال می‌توانید به آنها بگویید، بله البته که شما که دوست دارید به رقص بروید یا یک موسیقی گوش کنید اما وقتی به موسیقی گوش می‌دهید چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا به شما کمک می‌کند که از درون رشد کنید؟ آیا باعث رشد و تکامل شما می‌شود؟ آیا به واسطه آن خودتان را بهتر خواهید شناخت؟ یا تنها لذتی است که آنرا تجربه خواهید کرد؟ و از آنجا که بچه‌ها صادق هستند جواب خواهند داد که هدفشان تنها لذت جویی است و شما از آنها خواهید پرسید که آیا این همان چیزی است که شما در زندگی دنبال آن هستید؟ و کودکان شاید به سمت تجربه‌ی آن لذت برود اما سرانجام به این بینش می‌رسند که با انجام این کار زندگی‌اشان را تباه می‌سازند. اما با این حال نیاز دارند که آنرا تجربه کنند چرا که بهترین شیوه یادگیری تجربه کردن است، چون همانطور که گفتم کودکان از کردار والدین درس می‌گیرند و نه از گفتارشان و ما نیز هنگامی به یادگیری می‌رسیم که امری را تجربه کنیم. ما باید به کودکانمان اجازه دهیم تا برخی چیزها را تجربه کنند، حتی اگر به نظرمان برایشان مفید نباشد یا به آنها صدمه‌ای بزند. آنها باید خودشان از طریق تجربه برخی چیزها را بیاموزند، مثلا اینکه شعله روی اجاق داغ است. حتی اگر ما بارها این مطلب را به آنها بگوییم ولی کودک باید خودش به این نتیجه برسد که به شعله اجاق نزدیک نشود.

 

  • به خوبی میدانیم که فشارهای روانی و استرس‌های فراوانی در زندگی روزمره ما به ویژه برای کودکان وجود دارد. به طور خاص من دارم درباره‌ی فشارهایی نظیر طلاق و مرگ والدین و اعتیاد صحبت می‌کنم. شما چه پیشنهاداتی دارید تا از این گونه فشارها بر کودکان کاسته شود؟

این گونه فشارها از شیوه تربیتی و رشد کودکان ناشی می‌شود. مثلا اینکه چه اتفاقاتی برای والدین آنها می‌افتد، معلمانشان چه چیزی به آنها می‌آموزند، تلویزیون و سینما چه چیزهایی به آنها یاد می‌دهد، و در نهایت از دوستانشان چه می‌آموزند. برای مثال هنگامی که خداوند والدین را از کودک می‌گیرد، این بسیار مهم است که کودکان بیاموزند که زندگی تنها شادی نیست، بلکه غم و غصه هم وجود دارد و اگر ما ذهنیتی مثبت و خلاقانه در درک مسایل داشته باشیم می‌توانیم بر غم و غصه غلبه کنیم. ما باید مسایل را به گونه‌ای مثبت برای کودکان توضیح دهیم، برای مثال می‌توانیم به آنها بگوییم: بله خداوند پدر و مادرت را از تو گرفت، ولی آنها در برزخ هستند و منتظر ما هستند تا به آنها بپیوندیم و این فرصت خوبی است تا تو رشد پیدا کنی و والدینت اکنون تو را نگاه می‌کنند تا شاهد اعمال خوب تو باشند. اگر کودکان طریقه استدلال کردن را یاد گرفته باشند، آنگاه برای مثال در مورد اعتیاد با خودشان می‌گویند: خوب، اگر من مواد مخدر استفاده کنم آنگاه چگونه خودم را کنترل کنم. حتی ممکن است کودک با چنین تجربیاتی مواجه شده باشد، ولی وقتی بتواند برای خودش تصمیم بگیرد، با خودش می‌گوید که این به هیچ وجه ایده خوبی نیست و آن را دوست ندارم. در عوض دوست دارم از این قبیل چیزها که مجبورم می‌کنند تمام زندگی به دنبالشان باشم، دوری کنم.

  • بسیار خوب، برای ادامه بحث آیا ایده‌ای دارید که چگونه می‌توان انگیزه کودکان در یادگیری مداوم را افزایش داد؟

همانطور که پیشتر در مورد نفس اماره یا نفس حیوانی صحبت کردیم، اساساٌ این همان نظام انگیزشی ما را تشکیل می‌دهد. این موهبت از جانب خداوند و طبیعت به ما عطا شده تا برای اعمالمان انگیزه پیدا کنیم. بنابراین اگر نظام انگیزشی ما در جهت خرد و عقلانیت هدایت شده باشد، باعث پیشرفت مداوم ما خواهد بود و تجربه مثبتی را برای ما رقم خواهد زد. اینکه چگونه این انگیزه را در حرکت نگاه داریم، بسته به والدین دارد که چگونه کودکان را به مطالعه کتاب عادت بدهند و چگونه آنها را به یادگیری و استفاده از کتابخانه‌ها عادت بدهند. و بازهم می‌گویم که آنها از اعمال ما می‌آموزند. اگر ما هیچگاه کتابی نخوانیم، به کتابخانه نرویم و یا از نویسندگان بزرگی که در گذشته داشتیم و فرهنگمان چیزی نیاموزیم، مثلا اگر هیچگاه از مولوی و حافظ و سعدی و یا ناصرالدین طوسی و آنچه گفته و نوشته‌اند چیزی نیاموزیم، و علاقه‌ای به آنها نشان ندهیم، کودکانمان هم علاقه‌ای نشان نخواهند داد. بنابراین ما با رفتار و گفتارمان باید به مثابه الگویی باشیم تا در آنها ایجاد انگیزه کنیم.

  • می‌دانیم که افسردگی معضلی فراگیر است که جامعه ما با آن مواجه است. شما برای چنین افرادی، بویژه جوانانی که با مشکل افسردگی دست و پنجه نرم می‌کنند و امیدشان را از دست داده‌اند چه راهکارهایی را پیشنهاد می‌کنید؟

اگر نگاهی به تاریخ علم اخلاق بیندازید، با مفهوم هدف مواجه خواهید شد. کودکانی که دچار ناامیدی و افسردگی شده‌اند ، مفهوم هدف را گم کرده‌اند. هدف می‌تواند این باشد که فرد منصف و متوازنی باشیم، هدف می‌تواند این باشد که با دیگران و با خودمان با عدالت رفتار کنیم. وقتی به این هدف اعتقاد داشته باشیم، هنگامی که افسرده می‌شویم، در واقع داریم با خودمان با بی عدالتی رفتار می‌کنیم. شاید با دیگران منصفانه رفتار کنیم، ولی در واقع با خودمان ناعادلانه رفتار می‌کنیم. یا برای نمونه اگر شما به طور کلی معنویات و خداوند را کنار بگذارید، در برابر مبدأ و خالق خود نامنصفانه و ناعادلانه رفتار کرده‌اید. بنابراین به اعتقاد من تاکید ما برای جوانان باید این باشد که هدفی داشته باشند و این همان چیزی است که والدین نیز باید بر آن تاکید داشته باشند، به ویژه اینکه ما به مکتب جعفری اعتقاد داریم و عدالت یکی از ارکان اعتقادی مکتب جعفری است. اگر ما عدالت را یکی از هدف‌های خود قرار دهیم، آنگاه قادر خواهیم بود تا بر افسردگی و سایر مشکلات روانی که از آنها رنج می‌بریم غلبه کنیم. وقتی افسرده می‌شویم هیچ مرکز ثقل و یا جهت گیری نداریم. تنها احساس خسران و خلأ می‌کنیم. بنابراین طی دوران مختلف زندگی، والدین و معلمان ما می‌توانند طوری ما را تربیت کنند که هدفی داشته باشیم و انسان عادل و منصفی باشیم. آنچه علم اخلاق به ما یاد می‌دهد، شیوه‌ای از تربیت است که ۹گانه ایرانی نامیده می‌شود. ۹گانه ایرانی به ما می‌آموزد که چگونه انسان عادل و منصفی باشیم. حال کسی را درنظر بگیرید که راهش را گم کرده است، والدینش را از دست داده است، یا عاشق کسی شده و شکست خورده و دچار افسردگی شده است. پزشکان عوامل جسمی را شناسایی کرده‌اند که عامل افسردگی هستند. برای مثال ممکن است ویتامین دی به‌ اندازه کافی کسب نمی کنند و یا نور کافی دریافت نمی کنند و یا چیزهایی از این قبیل. اما اگر مشکل جسمی نباشد و روحی باشد، لازم است تا گروههای پشتیبانی و حمایت داشته باشیم تا جوانانی که از مشکل افسردگی رنج می‌برند در کنار یکدیگر بنشینند و درباره مشکلاتشان صحبت کنند و بگویند که با چه مشکلاتی مواجهند و احساسشان چیست. باید به آنها این امکان را بدهیم تا احساسشان را بیان کنند و با آنها مشاوره کنیم. باید به آنها گوش کنیم تا احساسشان را بیان کنند تا از احساسات منفی که دارند رهایی یابند. این جلسه می‌تواند تک نفره و یا گروهی باشد. چیزی که لازم است وجود یک هدف فرهنگی است که برای هزاران سال در فرهنگ ایرانی ما وجود داشته و آن تبدیل شدن به انسانی عادل و منصف است. این به معنای عدالت دربرابر خودمان، والدینمان، خداوند و یا هر نظام اعتقادی است که آنر برگزیده‌ایم و از همه مهمتر عدالت در قبال خودمان است. اگر افسرده شویم درقبال خودمان بی عدالتی کرده‌ایم. باید آنرا تشخیص دهیم و از آن فاصله بگیریم، چراکه ما را از رسیدن به هدفی که داریم باز می‌دارد.

  • به نظر می‌رسد در سطوح بالای جامعه، به ویژه در سطح مسئولان تصمیم گیرنده، نوعی تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی برای اقشار مختلف جامعه به ویژه برای کودکان وجود داشته باشد. شما چه پیشنهادی برای مسئولان تصمیم گیرنده دارید تا درک بهتری از جامعه داشته باشند؟ می‌دانیم که شما دو گونه مختلف از جامعه را تجربه کرده‌اید، یکی جامعه و فرهنگ شرقیِ ایرانی اسلامی است و دیگری جامعه و فرهنگ غربی است. شما چه پیشنهاداتی برای مسئولین دارید تا برنامه ریزی بهتری برای اقشار مختلف مردم داشته باشند؟

همانطور که پیشتر اشاره کردم در نظام آموزشی غرب برنامه آموزشی دانش آموزان شامل تفکر انتقادی می‌شود. در ایالات متحده و غرب موسسات تفکر انتقادی بسیاری برپا شده‌اند  تا مردم را با این مقوله آشنا کنند و از طریق ویدئوهای یوتیوب به آنها بیاموزند. آنها امیدوارند که دانش آموزان در قبال تضادهایی که در طول زندگی در محیط اطراف می‌بینند تصمیمات بهتری بگیرند. همچنین در شرق ما حکمت عملی را داریم. مسئولین باید آداب و گفته‌های مطرح در حکمت عملی را گردآوری کنند و الگوها و مراحل مختلف آن و آنچه در مورد حکمت عملی در گذشته گفته شده را مورد توجه قرار دهند. حکمت عملی ما را به ریشه‌هایمان نزدیک می‌کند، چراکه این افراد از تجربیات مشابهی همانند ما آنچه ما داشته‌ایم صحبت می‌کنند و از اصل و نژادی هستند که ما هستیم. بنابراین دولت می‌تواند برنامه‌هایی را بر پایه آنچه در گذشته نتیجه داده است تدوین کند. بنابراین نیازی نیست که به غرب و یا چین و شرق نگاه کنیم. تنها نیاز داریم به خودمان و فرهنگ و سنت ایرانی‌مان نگاه کنیم تا به جواب سوالهایمان دست پیدا کنیم و ببینیم که در گذشته چه راهکارهایی نتیجه بخش بوده است. بنابراین اگر چنین مطالعاتی انجام دهیم قادر خواهیم بود برنامه‌ریزی بهتری انجام دهیم و دیگر نیازی نیست تا ریشه‌ها را از فرهنگ‌های دیگر وارد کنیم و اینجا در خاک و زمینمان بکاریم. ما باید این چیزها را در گذشته و تاریخ خودمان بجوییم، اینکه ما که بوده‌ایم و فرهنگمان چه بوده است و بزرگانمان در گذشته چه گفته‌اند، و سپس آنها را با فناوری مدرن مطابق سازیم تا قادر شویم حکمت عملی را به معنای واقعی به عرصه ظهور برسانیم.

 

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

3 × 4 =