مستند افراد موفق دکتر بختیار ایجاد انگیزه در جوانان
قسمت اول
- دکتر بختیار لطفا کمی در مورد زندگی خودتان برای ما توضیح دهید؟ اینکه چگونه بزرگ شدید و چگونه زندگی کردید؟
به نام خداوند بخشاینده و مهربان. خیلی خوشحالم که امروز در کنار شما هستم تا کمی در مورد زندگیام با شما صحبت کنم. به ویژه خیلی خوشحالم که دوباره در ایران هستم چرا که چند سالی برایم مقدور نشد به ایران بیایم. من در تهران به دنیا آمدم و هنگامیکه شش ماهم بود مادرم مرا به آمریکا برد. در آن زمان که دوران جنگ جهانی دوم بود شاه ایران روابط خوبی با آلمانها داشت و از این جهت ایران برای آمریکاییها محل امنی نبود. بنابراین مادرم که آمریکایی بود مرا به همراه خواهرها و برادرانم به آمریکا برد. اینکه چطور مادر آمریکایی من به ایران آمد داستان جالب دیگریست. پدرم ابوالقاسم بختیار صد سال پیش در سال ۱۹۱۹ به ایالات متحده آمریکا سفر کرد. تا آنجا که ما میدانیم او چهارمین ایرانی بود که به آمریکا سفر کرد، چرا که در آن زمان سفرهای به این دوری بسیار دشوار بود. او موفق شد در آمریکا به تحصیل پزشکی بپردازد و اولین پزشک ایرانی – آمریکایی شود. او در سال ۱۹۳۱ همراه با مادرم که با هم ازدواج کرده بودند به ایران بازگشتند. مادرم هلن جفری بختیار یک پرستار بود که همراه با پدرم اولین بیمارستان را در تهران در خیابان استانبول کنونی برپا کردند. آنها هفت فرزند داشتند و من آخرین فرزند آنها بودم و همانطور که گفتم و قتی شش ماهم بود جنگ جهانی دوم شروع شد و از آنجایی که ایران امن نبود مادرم ما را به آمریکا برد. پدرم همراه چهار فرزند در ایران ماند و مادرم همراه سه فرزند دیگر به آمریکا رفت. ما برای شش سال از هم جدا بودیم. وقتی برگشتیم پدرم به مسجد سلیمان نقل مکان کرده بود و در شرکت نفت ایرانی- انگلیسی آن زمان مشغول فعالیت بود. ما به بقیه اعضای خانواده پیوستیم. اگرچه به خاطر این شش سال دوری ما جدا از هم بزرگ شده بودیم ولی پدر و مادرم بر سر این موضوع اتفاق نظر داشتند که هر هفت فرزند باید تحصیلاتشان را در آمریکا بگذرانند، بنابراین مادرم ما را همراه با کشتی که سربازان آمریکایی با آن به کشورشان بر میگشتند به آمریکا برد. ما به واشنگتن رسیدیم و همگی در آنجا بزرگ شدیم. من به دانشگاه رفتم و به تحصیل رشته تاریخ پرداختم و بعدها موفق شدم کارشناسی ارشد خود را در رشتههای فلسفه و روانشناسی بالینی دریافت کنم و همچنین دکترای خود را در روانشناسی تربیتی کسب کنم.
تمامی خواهرها و برادرانم یا به درجه دکتری رسیدند و یا در مدارس هنر بنابر علاقه خود به تحصیل پرداختند. ما اولینDAN مشترک دو فرهنگ ایرانی و آمریکایی هستیم. از آنجا که ما برای سالها از هم جدا بودیم و میان ایران و آمریکا در رفت و آمد بودیم و در آن زمان هیچ وسیله ارتباط جمعی نظیر فیس بوک وجود نداشت که ما را به هم متصل کند و تنها وسیله ارتباطی نامه نگاری بود. پدرم تمام نامههایی را که میان ما رد و بدل میشد نگهداری میکرد. او این نامهها را در محلی نگهداری میکرد تا اینکه به پانزده هزار صفحه رسید و من اخیراٌ آنها را در قالب در یک کتاب گردآوری کردم و به این وسیله ما از تاریخ خانواده مان حفاظت کردیم. اینکه چگونه هر کدام از ما بنابر محیطی که زندگی میکردیم تغییر یافتیم و اینکه تا چه حد ایرانی یا آمریکایی باقی ماندیم یک پژوهش جامعه شناسی جالب محسوب میشود. من پس از اینکه تحصیلاتم را در مقطع دکترا به پایان رساندم در سال ۱۹۶۴ به ایران آمدم. در آن زمان دو فرزند داشتم که در سانفرانسیسکو بدنیا آمدند. من با یک ایرانی به نام نادر اردلان که رشته معماری خوانده بود ازدواج کردم. ما به همراه یکدیگر کتابی را به رشته تحریر درآوردیم به نام حس وحدت که به مقوله عرفان در معماری ایرانی میپردازد. این کتاب توسط انتشارات دانشگاه شیکاگو به چاپ رسید. سپس کتاب دیگری را به عنوان صوفی: اظهاراتی در طریقت عرفان توسط یک ناشر بریتانیایی چاپ کردیم. بدین وسیله من داشتم به تدریج به یک نویسنده، مترجم و ناشر تبدیل میشدم. دو سال پیش از انقلاب من از همسرم طلاق گرفتم و سپس انتشاراتی را در تهران به نام بنیاد همدمی تأسیس کردم. ما کتابهایی را به انگلیسی و فارسی به چاپ میرساندیم. اولین کتابی را که چاپ کردم کتاب دکتر علی شریعتی بود به نام فاطمه فاطمه است. سپس به انتشار برخی از کتابهای آیت الله مطهری پرداختم که از این میان میتوان به کتاب حجاب او اشاره کرد. پس از آن انقلاب شد و از آنجاییکه انگلیسی زبان مادری من بود با وزارت ارشاد به همکاری پرداختم و مجلهای را با عنوان محجوبه به چاپ رساندم. این مجله به زبان انگلیسی برای زنان مسلمان به چاپ میرسید. ما این مجله را به نقاط مختلف دنیا ارسال میکردیم که با استقبال بسیار خوبی هم مواجه شد. در این دوران بود که پسرم تحصیلات متوسطه را در دبیرستان البرز به پایان رساند. همان دبیرستانی که پدرم نیز در آن تحصیل کرده بود. در زمان پدرم دکتر جردن مدیر مدرسه بود، ولی در زمان پسرم مدرسه توسط مدیران دیگری اداره میشد. پس از آن پسرم تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به آمریکا سفر کند. در آنجا من در دفتر یکی از قدیمیترین ناشران مسلمان در آمریکای شمالی به نام انتشارات قاضی مشغول به کار شدم. این انتشارات یک انتشارات مستقل و غیر انتفاعی بود که توسط پاکستانیها اداره میشد و مخارجش تنها از راه فروش کتابها تأمین میشد و همچنین برای گرسنگانی که در آن اطراف زندگی میکردند غذای رایگان خیرات میکرد. در ۲۵ سالی که در انتشارات قاضی بودم با یاری خداوند ترجمهی کتاب قانون ابن سینا را به اتمام رساندم. این کتاب شامل ۵ هزار صفحه در ۵ جلد بود.
بیش از هزار سال طول کشید تا این کتاب به انگلیسی برگردانده شود. کتاب قانون در قرن دوازدهم به زبان لاتین ترجمه شد و برای ششصد سال تنها کتاب مرجع آموزش پزشکی در دنیای غرب بود، به همین دلیل است که در تاریخ اروپا به کرات با نام بوعلی سینا مواجه میشویم. اما در شرق این شیوه طبابت به عنوان طب یونانی شناخته میشود. در واقع این همان شیوه پزشکی است. دلیل این تغییر نام آنست که هنگامی که هندوستان مستعمره انگلستان بود، انگلیسیها نام طب بوعلی سینا را به طب یونانی تغییر دادند. به هر ترتیب ترجمه این کتاب موهبت بزرگی بود. همچنین من اولین شخصی هستم که قرآن را از دیدگاه یک زن ترجمه کردم. به اعتقاد من در بسیاری از آیههای قرآنی که به انگلیسی ترجمه شدهاند به درستی مشخص نیست که به مرد اشاره میشود یا به زن، درحالیکه در عربی این کاملا مشخص است. دربسیاری موارد خواننده باید بداند که در این آیه به زنان اشاره شده است یا به مردان. بنابراین من تصمیم گرفتم ترجمه ای جامع از قرآن انجام دهم.
همچنین در بعضی موارد من تصمیم گرفتم واژه کافر را به جای کسی که به خدا اعتقاد ندارد به عنوان ناسپاس ترجمه کنم. چرا که ما به عنوان مسلمان به خوبی میدانیم که میتوانیم در برابر نعمتهایی که خداوند به ما داده است ناسپاس باشیم. بعد از این که ترجمه قرآن را به پایان رساندم این اقبال را یافتم که ترجمه انگلیسی از کتاب معجم المفرس انجام دهم و این اولین باری بود که این کتاب به انگلیسی ترجمه میشد. همچنین مجموعه ۳۰ جلدی در مورد تفکر انتقادی و کتابی با عنوان قرآن زمانبندی شده تألیف کردم. این کتاب به زندگی پیامبر باز میگردد که در آن آیات قرآن با توجه به زمان نزول آنها مرتب شدهاند و هر یک از سالهای وحی قرآن که در مجموع ۲۳ سال میشود یک جلد جداگانه را به خود اختصاص دادهاند. مقوله تفکر انتقادی نیز در این ترجمه لحاظ شده است. همچنین من داستان سایر پیامبران را از این ایات استخراج کردم. به اعتقاد من آنچه که در ۲۴ جلد اول بیان شده است مستقیماٌ به پیامبر باز میگردد. همچنین یک جلد به زندگانی پیامبر تا زمان وحی اختصاص دارد. جلد سیام نیز راهنمای مدرسان است که در کلاسهای روز یکشنبه در آمریکا مورد استفاده قرار میگیرد. در این کلاسها کودکان مسلمان در روزهای یکشنبه به مساجد یا مدارس اسلامی میروند و به تحصیل علوم اسلامی میپردازند. مدرسان از این کتابها برای آموزش تفکر انتقادی به کودکان استفاده میکنند، چرا که هنگامیکه من قرآن را ترجمه میکردم تفکر انتقادی را آموختم. یکی از مهمترین پایههای تفکر انتقادی پرسش است. هرگاه شما با مشکل یا مسئله ای مواجه میشوید باید سوال کنید. من متوجه شدم که بیش از هزار آیه در قرآن در قالب پرسش بیان شده است. بنابراین قرآن به ما میآموزد که چگونه تفکر انتقادی را بکار بندیم و چگونه در معنی و مفهوم قرآن تحقیق و تفحض کنیم. در مجموع آنچه را که بیان کردم خلاصهای از زندگی هشتاد سالهی من تا کنون بود و من خوشحال میشوم تا به سوالهای شما پاسخ دهم، چرا که من دکترای خود را در روانشناسی تربیتی گرفتهام و همچنین دارای مدرک کارشناسی ارشد در روانشناسی بالینی نیز هستم و از این حیث دارای پیشینه هستم و در ایالات متحده کار مشاوره نیز انجام دادهام. بنابراین خوشحال خواهم شد تا پیشنهاداتی در مورد نحوه بزرگ کردن کودکان چه در ایران باشند و یا در هر نقطه دنیا به شما بدهم. دلیل آنکه به انگلیسی صحبت میکنم آن است که زبان مادری من است، چرا که مادر من یک پرستار آمریکایی بود و زبان مادری من هم انگلیسی شد و فارسی را بعدا یاد گرفتم. بنابراین برایم راحتتر است تا اطلاعات علمیام را به زبان انگلیسی بیان کنم و از این بابت از شما عذرخواهی میکنم. اگر یک گفتگوی خودمانی داشتیم میتوانستم با شما فارسی حرف بزنم. خیلی ممنون.
وقتی من به شیکاگو سفر کردم و در انتشارات قاضی مشغول به کار شدم برای۹ سال در دانشگاه شیکاگو به تدریس پرداختم و این تجربه بسیار ارزشمندی برای من بود. همچنین در ایران با موسسه ماهشید خرد به مدیریت خانم دکتر مهشید رضوی همکاری میکنم و اگر سوالی از من داشتید میتوانید با این موسسه در ارتباط باشید تا سوالاتتان را مطرح کنید و پاسخ مرا دریافت کنید.
- دکتر بختیار شما مادر سه فرزند هستید، شما همچنین دارای هفت خواهر و برادر بودید و در دوران سخت جنگ جهانی دوم توسط والدین بسیار خوبی پرورش یافتید، شما چه پیشنهادی در قبال چالشهایی که والدین در قبال تربیت فرزندان خود در دنیای امروز با آنها مواجه هستند، دارید؟
خیلی ممنون از سؤال بسیار خوب شما. مسئله مهم آموزش جنبههای ایرانی و اسلامی در تربیت فرزندان است و این از این طریق بدست میآید که به آنها بیاموزیم چگونه فکر کنند. ما نباید آنها را از تجربه کردن بهراسانیم و دائم به آنها بگوییم که چه کاری بکنند و چه کاری نکنند. در عوض باید به آنها نحوه فکر کردن را بیاموزیم. برای مثال اگر به برق دست بزنید صدمه خواهید دید و چیزهایی از این قبیل. این خیلی مهم است که بچهها از قوه تفکرشان استفاده کنند و البته این خیلی مهم است که بدانیم بچهها از کارهایی که میکنیم میآموزند نه از چیزهایی که میگوییم. مثلا اگر هزاران بار به فرزندانمان بگوییم که وقتی چیزی دریافت میکنند باید تشکر کنند ولی خودمان وقتی چیزی را دریافت میکنیم تشکر کردن را فراموش کنیم، فرزندانمان تشکر کردن را نخواهند آموخت . آنچه فرزندان میآموزند دقیقا از رفتار ما نشأت میگیرد و نه از گفتههای ما. در مورد فرزندان من و خواهران و برادرانم نیز که دارای فرهنگ آمیخته بودیم – چرا که مدتی در ایران و مدتی در آمریکا زندگی کرده ایم – من نیز مانند والدینم تلاش کردم تا به فرزندانم فکر کردن را بیاموزم. من تلاش کردم تا قوه تعقل یا حکمت را در فرزندانم پرورش دهم که البته این چیزی نیست که در سالهای اولیه زندگی بتوان به کودکان آموخت و نیاز به زمان دارد. تفکر چیزی است که باید به تدریج به سوی آن حرکت کرد تا بتوان آنرا کسب کرد. ما از طریق تفکر است که میتوانیم نفس اماره یا همان ذات حیوانی خود را کنترل کنیم. کودکان با نفس اماره به دنیا میآیند و در طی فرآیند یادگیری و آموزش و تربیت والدین هست که تفکر یا همان نفس مطمئنه در آنها پرورش مییابد و آنها در رفتار و احساسات خود به تدریج به سوی تفکر کردن حرکت میکنند.
ادامه دارد …