نگاهی تطبیقی انیاگرام با رویکرد نو روانکاوی اریک فروم
قسمت اول
مفاهیم بنیادین فروم
به گزارش روابط عمومی موسسه فرهنگی هنری ماهشید خرد: اریک فروم (۱۹۸۰-۱۹۰۰) متولد فرانکفورت از یک خانواده یهودی سنتگرا بود. متاثر از اندیشه معنوی و خرد یهودی. او دشواریهای اقلیت مذهبی بودن را درک میکرد. فروم خانوادهاش را عصبی و در نهایت کودکیاش را غیرقابلتحمل و رنجور توصیف میکرد. او با اندیشههای فروید در تعارض و تضاد بود و پس از جدایی از فروید و در همراهی بیشتر با کارن هورنای و تاثیر از او به توصیف و تبیین اندیشههای خودش بر آمد. در رویکرد نو روانکاوی اریک فروم بهتوصیف مواردی همچون آزادی در برابر امنیت، رشد شخصیت در کودکی، نیازهای روانشناختی و تیپهای منش او پرداخته میشود.
آزادی در برابر امنیت، تعارض بنیادی انسان
فروم در کتابش با عنوان «گریز از آزادی» بهتوصیف و تبیین مفهوم آزادی انسان پرداخته است. او در این کتاب اشاره میکند هر چند تمدن غرب به مفهوم آزادی دست یافته است و هر روز بیشتر بر این دستاوردش پیش میرود ولی در همین حال انسان به احساس تنهایی، بیمعنایی و بیگانگیاش افزده میشود. او بر این باور بود که هر چه انسان این آزادی را بهدست میآورد، تعلقهای بیشتری را از دست میدهد. اریک فروم برای توصیف این مضمون به بیان مفاهیم دیگری میپردازد.
بیگانگی با طبیعت
در این نگاه انسان بهمثابه موجودی هوشیار و آگاه به وضع خویش میتواند از طبیعت فاصله بگیرد. انسان موجودی با ماهیت متعالی است که میتواند از حیوانات رده پایین فاصله گرفته و درعینحال که نیازمند طبیعت باشد، اما تلاش خود را معطوف بر چیرگی بر آن و بهرهمندی از قوه خیال کند. در چنین شرایط انسان پیوسته از طبیعت فاصله گرفته و آواره و منزوی بیگانه با آن میشود. در حالی که انسانهای اولیه با حضور در اقوام و قبایل خود، پذیرش رسوم و مناسک و اجرای آیینهای مذهبی و قبول اسطورهها، احساس تعلق بیشتر و پذیرش در گروه و وابستگی داشتند. این مردمان اولیه با اشیای طبیعی مانند خورشید و ماه، آتش و گیاه مانوس بودند.
این امنیت دوام نیافت و انسانهای جستوجوگر و طالب رشد و تغییر با گذر از این دوره تاریخ برای کسب استقلال فردی خود پیش رفتند. آنها برای نشان دادن تواناییهای منحصربهفرد خود، طالب استقلال و آزادی شدند. فروم براین باور است که این آزادی در نهایت با بیگانگی همراه شد. او آخرین دوره ثبات، امنیت و تعلق را که در واقع هیچگونه آزادی در آن وجود نداشت را به پایان دوره فئودالیته میشناسد. دورهای که منتهی به آشوبهای دوره رنسانس، برای کسب آزادی شد.
مکانیزمهای روانی انسان در برابر امنیت
از منظر فروم، انسان برای فرار از جنبههای منفی آزادی و باز یافتن امنیت از دست رفتهاش، سه مکانیزم روانی را بهکار میگیرد: همنوایی بیاراده و ویرانگری.
قدرتطلبی فرد در تلاشهای آزارطلبانه و آزارگرانه مشهود است. فرد آزارطلب شخصی حقیر و نابسنده است که از احساسهایش شاکی است. او مایل است تا از این احساسات رهایی پیدا کند و در همین حال وابسته به گروه یا فرد دیگر است. فرد آزارطلب مشتاق کنترل دیگران بوده و به نیروهای اجتماعی تن میدهد و به شیوهای درمانه عمل میکند. اشخاص آزارگر در کوشش هستند تا دیگران را کنترل کنند. آنها با گرفتن و یا بهکار گرفتن هر چیز مطلوبتری که دیگران دارند، اعم از مادی و غیرمادی، آنها را استثمار میکنند. آنها شاهد رنج دیگران هستند.
مکانیزم همنوایی بیاراده، مکانیزم دیگر انسان بهجبران عدمامنیت است. در این مکانیزم فرد با وجود تلاشی که انجام میدهد اما دقیقا مثل دیگران میشود. او به پیروی از مقررات اجتماعی که حاکم است، تن داده و بسان دیگران عمل میکند تا در جمع قرار بگیرد. فروم این شیوه رفتار انسان را بهمثابه رنگ حفاظتی حیوان میشناسد. این شیوه نیز برای مدتی احساس تعلق را به انسان میدهد اما این کار به قیمت از دست دادن «خود» در فرد تمام میشود.
مکانیزم روانی دیگر ویرانگری است. در این مکانیزم فرد با هدف ویرانگری و از بین بردن شی یا شخص است. شخص ویرانگر در این حال برای از بین بردن احساس ناتوانی در مقایسه با دنیای اطراف به نابود ساختن آن احساس میپردازد تا در این انتخاب چیزی او را از پا درنیاورد. فروم براین باور بود که در همه جوامع آنچه به صورت عشق، وظیفهشناسی، وجدان و وطنپرستی است، در واقع توجیهی بر ویرانگری در فرد است.
در مقاله بعد به توصیف برخی مفاهیم دیگر رویکرد تحلیل فروم پرداخته خواهد شد.
دکترمهشید رضویرضوانی