به گزارش روابط عمومی موسسه فرهنگی هنری ماهشید خرد: زنان و مردان متناسب با نقش و مسئولیتشان از فضاهای شهری به شیوههای گوناگون استفاده میکنند. در این میان، زنان همواره بهطور مستقیم با خانواده و جامعه در ارتباط بودهاند و میباید در کانون فرایند برنامهریزی و ساخت فضاهای شهری قرار گیرند. اما تاکنون روند غالب در تدوین برنامهریزیهای شهری از حاکمیت نگرش مردانه و درک نیازهای آنها از شهر حکایت میکند. این در حالی است که امروزه برنامهریزان شهری بر این باورند که به دلایل بیشماری ساخت فضای شهری نیاز به اتخاذ روشی دارد که در آن تعادلهای جنسیتی رعایت شده باشد.
متن زیر گزارش کوتاهی از سخنرانی دکترفاضلی در پژوهشگاه علوم انسانی و اجتماعی است.
برای رسیدن به شهر دوستدار زن نیاز است که نهاد مدیریت شهری، شیوه ساماندهی و سازماندهی مدیریت شهری را موضوع اصلی تحولات و سیاستگذاریهای خود قرار دهد.
مفهوم «شهر دوستدار زن» به این معنی است که چگونه ساختارهای شهری را با نیازها، خواستهها و ساختارهای زنان متناسب کنیم و چه کاری باید انجام شود.
برای این که شهر از منظر زنان شهری امن، آرام، قابل سکونت و پاسخگوی نیازهای جامعه و زنان باشد. در حوزه زنان بیش از این که نیاز به ساخت و ساز و پول خرج کردن باشد، نیاز بهنوعی تفکر و نظریه بهویژه در زمینه برنامهریزی و سیاستگذاری داریم.
«شهر دوستدار زن» در واقع بیان یک مساله شهری است و به این معنی است که شهرهای ما با زنان، دوستی ندارد.
نویسنده کتاب «زنانه شدن فضای شهری در ایران امروز» (با تکیه بر فضای کلانشهر تهران) با بیان این که شهر در ایران معاصر در موقعیت زن تحول بنیادی ایجاد کرده افزود: زنان در شهر معاصر نسبت به شهر پیشامعاصر، حضور گستردهای در خیابانها، میدانها، بازارها و فضاهای شغلی و تفریحی پیدا کردند؛ انقلاب مشروطه، دوران پهلوی و انقلاب اسلامی و تحولات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی باعث شده زنان، که قبلا محل زندگی آنها خانه و مزرعه بوده، امروزه در شهر حضور پیدا کنند و یکی از اقتضائات و لوازم سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، حضور زنان در شهر باشد، اگرچه فمنیستها به این گفته انتقاد دارند و معتقدند این تنها ظاهر قضیه است و زیرپوست شهر، فقر، ناامنی و خشونت علیه زنان وجود دارد.
مساله زن و شهر از جایی شروع شده که زن به صورت مولفه وجودی شهر درآمده، باید بپذیریم نه تنها زن به شهر آمده، بلکه شهر، زنانه شده و زنان، هم شهری شدهاند.
دکترفاضلی با اشاره به سه مدل فرهنگی زنان ایران گفت: در مدل پیشامعاصر زندگی زنان روستایی و عشایری بر اساس طبیعت شکل میگرفت و در دوران معاصر، دولتها و تکنولوژی در زندگی زن شهری نقش دارند اما در مدل فرهنگی «زن کلانشهری» در حال ظهور که در تهران مشاهده میشود، نه طبیعت و نه قدرت، بلکه فردیت تعیینکننده زنانگی است و هیچ ایدئولوژی سیاسی قادر به تحمیل خود بر آنها نیست.
ایده «شهر دوستدار زن» از دل این مدل فرهنگی «زن کلانشهری»، از درون شکلگیری جهان زنانه شده، زبان زنانه، گفتمانهای مونث، بازاندیشی موقعیت مردان، پایان دوران پدرسالاری و از درون یک قرن بازاندیشی انتقادی در ساختارهای نابرابر و تبعیض جنسیتی بیرون آمده است. در تهران و برخی کلانشهرها در مسیری قرار گرفتیم که موقعیت زن و کلانشهر، موقعیت مسالهمندی شده است، زیرا زنان در ساختار شهر نفوذ کردهاند، به این معنی که جنسیتی شدن و عدم بیطرفی شهر برملا شده و این تصور که عدهای دلسوز و غمخوار با بیطرفی شهر را اداره میکنند، به چالش کشیده شده است.
این پژوهشگر مساله نابرابری جنسیتی را مانند مساله آلودگی هوا توصیف کرد: سالانه هزاران نفر بر اثر آلودگی هوا بیمار میشوند و یا جان خود را از دست میدهند و این اتفاقات در سکوت رسانهای رخ میدهد، تبعیض جنسیتی نیز سالانه هزاران کشته میدهد و هزاران بیمار روحی، روانی و افراد آسیبدیده و رنج دیده برجای میگذارد، در حالی که صدایی بلند نمیشود.
ایده «شهر دوستدار زن» آگاهی و دیدگاهی است که میگوید شهر باید با نوعی حساسیت جنسیتی زیست کند و فعالیتهای فردی، اجتماعی، مدیریتی و سازمانی همراه با این حساسیت باشد و صدای قربانیان تبعیض جنسیتی را بشنود و منعکس کند.
دکترفاضلی همچنین با اشاره به نتایج موسسه تحقیقاتی «گالوپ» مبنی بر این که ایرانیان عصبیترین مردم دنیا هستند؛ این نتیجه را بهخاطر خشونت علیه زنان، ناامنی خیابانی و نابرابریها و تنشهای جنسیتی دانست. بنابراین «شهر دوستدار زن» اگرچه بیان شاعرانهای از یک خواسته است اما تلاش دارد این مفهوم را برساند که زن کلانشهری امروزی با زن شهری ۵۰ سال پیش، زن روستایی و عشایری یک قرن پیش تفاوت وجودی دارد، زیرا مادر و مادربزرگهای ما تبعیض جنسیتی را احساس نمیکردند، از فشارهای آن دچار بیماری روحی نمیشدند و آن را بهعنوان یک تکلیف الهی میپذیرفتند، اما در مدل فرهنگی در حال ظهور، یک زن کلانشهری تحتتاثیر فشارهای ناشی از نابرابری قرار میگیرد.
در جنگ ایران و عراق پنج هزار زن شهید و چندین هزار زن جانباز شدند، این زنان نیز برای دفاع از دین و کشورشان جان دادند.
اما تمام بزرگراهها به نام شهدای مرد نامگذاری شده و حتی یک خیابان نیز به اسم زنان شهید نیست؛ این مساله خشونت نمادین علیه زنان است و در خودآگاه و ناخودآگاه زنان تاثیر منفی میگذارد.
مساله این است که زن کلانشهری میخواهد دیده شود و حق داشتن صدا، حق مشارکت نمادین در شکل دادن فضاهای شهری، حق متفاوت بودن و زیستن است؛ در واقع زنان میخواهند شهروندانی برابر و با به رسمیت شناختن تفاوتهای خود باشند، بنابراین تقلیل مطالبات زنان نوعی خشونت نمادین علیه آنهاست.