loader image
جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پیوستگی مداوم جامعه و انسان

پیوستگی مداوم جامعه و انسان

فهرست مطالب

به گزارش روابط عمومی موسسه فرهنگی هنری ماه‌شید خرد: همان‌طور که پیش از این نیز اشاره شده بود، دورکیم جامعه را به‌مثابه موجود زنده‌ای می‌داند که افراد و اجزای آن همگی در خدمت به کلیتی است که بقای سیستم را تداوم می‌بخشد.

در این نگاه در صورتی که هر یک از اندام‌های بدن آسیبی ببیند، سایر اندام‌های دیگر نیز آسیب خواهند دید.

از این نظر دورکیم در کنار دیگر کارکردگرایان انسجام‌گرا مثل کنت و اسپنسر قرار می‌گیرد.

این کلیت که دورکیم از آن تحت‌عنوان وجدان جمعی یاد می‌کند تنها حاصل تجمع ظاهری افراد جامعه نیست بلکه هرگاه لازم باشد، اثرش را از بیرون بر جامعه منتقل می‌کند. (تنهایی؛ ۱۳۲)

این که وجدان جمعی چگونه عمل می‌کند و اثربخشی آن بر بافت جامعه به چه نحوی است، جای تامل بسیار دارد.

 

دورکیم افراد انسانی را معمولا موجوداتی سرکش و شرور می‌داند که هر یک به‌دنبال منافع خود در تکاپو هستند.

این تکاپو منجر به رفتار سو در افراد جامعه خواهد شد.

بنابراین جامعه زمانی می‌تواند پایداری‌اش را به‌دست آورد که از طریق وارد کردن فشار اجتماعی بر افراد، کنترل آن‌ها را به‌دست بگیرد به‌نحوی که «کل واحد» رفتاری پایدار داشته باشد.

هر عضوی از جامعه درعین‌حال که برای زیست فردی خود در تلاش است، به زندگی جمعی خود نیز اهمیت زیادی می‌دهد.

در واقع انسان، با برخورداری از غریزه اجتماعی، میل «با هم زیستن» دارد. زندگی جمعی در عین قهرآمیز بودن، از جاذبه‌های بسیاری نیز برخوردار است، و هر قدر که انسان با آن بیشتر درگیر شود بابت آن قیمت بیشتری باید بپردازد.

به‌عبارت‌دیگر، گردهم‌آمدن افراد با اهداف و منافع مشترک نه‌تنها موجب کسب منفعت است، بلکه نفس با هم بودن نیز برای او لذت ‌بخش است، چرا که تنها در این شرایط است که می‌تواند احساس کند در محیطی سرشار از دشمنی و کینه‌توزی رها نشده است.

او به این دلیل به حضور در جمع تن می‌دهد که از یک زندگی اخلاقی واحد برخوردار باشد. (تنهایی؛ ۱۳۳)

 

هر چند در مورد دورکیم جنبش روشن‌اندیشی، تاثیرهای مثبتی داشت و از جهت سیاسی لیبرال بود، اما از نظر فکری موضعی محافظه‌کارانه را اتخاذ کرد بود.

و مانند کنت و ضدانقلابیون کاتولیک ‌مسلک، از نابه‌سامانی اجتماعی بیزار و هراسان بود.

آثار دورکیم تحت‌تاثیر نابه‌سامانی‌هایی‌ بود که دگرگونی‌های اجتماعی به بار آورده بودند.

در واقع بیشتر کارهای او به بررسی نابه‌سامانی‌ اجتماعی اختصاص دارد.

نظر او این بود که نابه‌سامانی‌های اجتماعی جز ضروری جهان نوین نیست و می‌توان آن‌ها را با اصلاحات اجتماعی کاهش داد. (ریتزر؛ ۱۳۸۴: ۲۱)

دورکیم ذهنش را به روی انواع جریان‌های فکری باز نگه داشته بود و ریشه‌های اندیشه او را می‌توان در میان بسیاری از جریان‌ها و افراد پی‌گیری کرد.

مفهوم همبستگی مُنتِسکیو یکی از مفاهیمی است که دورکیم از آن برای نگه داشتن بخش‌ها و قسمت‌های مختلف جامعه استفاده کرده است تا بتواند پاسخی برای رفتار انسان در عین شرارتش باشد.

بدیهی است با این مفهوم هر پدیده اجتماعی با سایر پدیده‌های دیگر مرتبط خواهد بود؛ سیاست با اقتصاد، اقتصاد با حکومت، سیاست با دین، دین با اقتصاد، فرهنگ با سیاست و به همین منوال همه بخش‌های دیگر با هم.

فارغ از این که چه بخشی از چه بخش دیگری بیشتر تاثیر می‌پذیرد و یا کم‌تر، موضوع اصلی متوجه این پویایی جامعه در نگهداری خودش است.

 

معنای اول واژه وجدان، احساس طبیعی انسان نسبت به وجود خویش، استعدادها و اعمالش است.

همچنین وجدان به‌معنای احساسی درونی است که هر فرد از طریق آن جهات اخلاقی کردار و رفتارش را تعیین کرده و مورد داوری قرار می‌دهد.

عملکرد وجدان مستلزم حیات فکری است. مناسبات بین انسان‌ها نیز با تولد وجدان پدید می‌آیند، چنان‌که وجدان تقریبا در یک آن به‌صورت وجدان من و وجدان ما و وجدان دیگران تجلی می‌یابد.

دورکیم به‌عنوان اولین جامعه‌شناس از وجدان‌جمعی سخن به میان آورده است، و آن را به‌عنوان واقعیتی عینی، والا و متمایز از وجدان‌های فردی و در جهت تبیین امر اجتماعی به‌کار برده است.

 

در واقع دورکیم، وجدان‌جمعی را به‌عنوان مجموعه‌ای از باورها و احساسات جمعی می‌داند.

وجدان جمع یا «روح جمع» دلیل تداوم جامعه و پیوند نسل‌ها در خلال اعصار و قرون است و خوبی و بدی عمل یا نیک برشمردن آن تابع آن است.

از نظر بعضی، وجدان‌جمعی، وجودی مستقل است یعنی روحی جمعی است.

بعضی دیگر آن را جذبه عارفانه وجدان‌های فردی می‌دانند، بسیاری دیگر آن را همچون مجموعه‌ای از جلوه‌ها، اندیشه‌ها، باورها و آرمان‌های مشترک در یک جامعه می‌شناسند و بالاخره گروهی دیگر آن را اسمی صرفا جهت بیان تقابل دیدگاه‌های وجدان‌های مختلف در یک محیط اجتماعی می‌دانند که تعداد کثیری از این وجدان‌های فردی در آن گرد آمده‌اند.

 

تعبیری که دورکیم در مورد وجدان‌جمعی به‌کار برد، شاید همان تعبیری باشد که هگل به عنوان روح خلقی به کار برد و وونت، پدر علم روان‌شناسی تجربی، تحت‌عنوان «روح گروهی» مطرح کرد. (کوزر؛ ۲۱۲-۲۲۰)

 

دکترمهشید رضوی‌رضوانی

 

منابع

ابوالحسن تنهایی، حسین (۱۳۷۴). درآمدی بر مکاتب و نظریه‌های جامعه‌شناسی. گناباد. نشر مرندیز: چاپ دوم.

ریتزر، جرج (۱۳۸۴). نظریه جامعه‌شناسی در دوران معاصر. ترجمه محسن ثلاثی. تهران. انتشارات علمی: چاپ دهم. 

کوزر، لیوئیس (۱۳۸۵). زندگی و اندیشه بزرگان جامعه‌شناسی. ترجمه محسن ثلاثی. تهران. انتشارات علمی: چاپ دوازدهم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

7 + دو =