به گزارش روابط عمومی موسسه فرهنگی هنری ماهشید خرد، در ادامه مقاله نظم اجتماعی، میتوان نظم را به صورت مختلف طبقهبندی کرد.
در یک طبقهبندی میتوان نظم را به نظم بیرونی یا نظم سیاسی و دیگری نظم درونی یا نظم وفاقی تقسیم کرد.
در نظم بیرونی کنترل رسمی وجود داشته و در سلسله مراتب اجتماعی شاهد نوعی رابطه نابرابری در قدرت هستیم بدینصورت که طبقه مسلط و حاکم با استفاده از ابزار قانونی که در دست دارد طبقه تحتسلطه را کنترل میکند.
سازگاری در این نوع نظم داوطلبانه نبوده بلکه بیشتر بهخاطر ترس از مجازات افراد با هم توافق میکنند.
لذا وفاق اجتماعی در نظم بیرونی شکننده است.
در نظم درونی که کنترل غیررسمی وجود داشته و افراد بهدلیل قدرت تقریبا برابری که در روابط اجتماعی خود داشته کمتر احساس از خود بیگانگی داشته و سازگاری آنها تحت شرایط اجباری نبوده و بیشتر داوطلبانه بهنظر میرسد.
لذا وفاق اجتماعی ثبات و دوام بیشتری دارد. بهطور کلی نظم درونی همان نظم وفاقی است و در نظم وفاقی، نظارت اجتماعی بیشتر براساس احساس خجالت و تقصیر است تا احساس ترس و بیم زیرا که در چنین نظمی سلوک منش افراد براساس تعهد درونی و تمایل به خود تنظیمی صورت میگیرد.
همبستگی اجتماعی در واقع وجود نوعی نظم اجتماعی در میان جوامع مختلف را میرساند.
یعنی در هر دورهای از تاریخ جوامع براساس نوع ارتباطی که با هم داشتهاند وابسته به هم بودند و از این طریق نوعی نظم اجتماعی در زندگی اجتماعی آنان حکمفرما بود.
در جمله معروفی که از کنت آمده است نیز مشاهده میشود که پایه نظام اجتماعی، نظم است:
«سامان اثباتی نوین باید عشق را اصل، نظم را پایه و پیشرفت را هدف خویش قرار دهد». (کوزر، ۱۳۸۰)
ابنخلدون دانشمند اسلامی، همبستگی اجتماعی را مبتنی بر عصبیت قومی میداند و معتقد است که جوهره حیات جمعی را پدیده تعلق اجتماعی و روح یاریگری به یکدیگر تشکیل میدهد.
که این روح یاریگری و عصبیت، همان ایجاد همبستگی اجتماعی است.
وفاق اجتماعی توافق ارزشی است.
بهعبارتی توافق افراد بر ارزشهایی که به زندگی آنها جهت میدهد و تا زمانی که وفاق اجتماعی حاصل نشود، همبستگی اجتماعی نیز بهوجود نخواهد آمد و با عدم همبستگی اجتماعی، جامعه در خطر تهدید در برابر فشار عوامل خارجی قرار میگیرد.
بهاعتقاد پارسونز ما در جامعه با مسالهای بهنام انتقال ارزشهای اساسی به افراد روبهرو هستیم و این ارزشها هستند که کیفیت عمل افراد را تعیین میکنند و در بقا نظم سهیم هستند.
در هر جامعهای مجموعه قواعدی وجود دارد که آنچه را که هر فرد بایستی انجام دهد تعیین میکند به این مجموعه قواعد «هنجار» میگویند.
او معتقد است که افراد هنجارها و ارزشها را درونی میکنند.
این مدل درونیشده ارزشها و هنجارها قدرت پیشبینی در فعالیتهای روزمره را افزایش میدهد.
در واقع زمانی که مردم سعی میکنند به شیوههای مورد انتظار دیگران عمل کنند، بهخاطر ترس از تنبیه همراه با انحراف، برخود لازم میبینند تا براساس شیوهها و الگوهای استقرار یافتهای عمل کنند که در جریان انتظارات متقابل مردم بهوجود آمده و ادامه یافته است. (ورسلی، ۱۳۸۸)
در حقیقت مساله اساسی نظریه تحلیل کنش پارسونز، مسئله نظم اجتماعی است.
پارسونز چهار شکل کارکردی عام را برای هر نظام اجتماعی در هر سطحی مطرح میکند:
انطباق با محیط، دستیابی بههدف، انسجام و حفظ انگارههای فرهنگی.
پارسونز مشکل اساسی نظم اجتماعی را عمدتا در بعد انسجامی میبیند.
او حل مسئله نظم را در وهله اول منوط به تنظیم هنجاری روابط بین واحدها بر مبنای اصول مشترک ارزشی که از طریق نهادینه شدن اجتماعی و فرهنگی میسر میشود و در وهله دوم تنظیم هنجاری درون واحدی از طریق درونیکردن فرهنگ، ممکن میداند. (چلپی، ۱۳۷۵)
تالکوت پارسونز جامعهشناس امریکایی عامل تقویت همبستگی اجتماعی را در تعادل و هماهنگی میان ایدهها، باورها و ارزشهای مشترک با محیط میداند.
این ارزشها و هنجارهای مشترک به خودی خود نمیتوانند همبستگی میان افراد جامعه را تامین کنند، مگر این که محیط را با خود سازگار کنند.
«تعادل»، در مفهومی وسیع بهوجود نوعی توازن، میان تعدادی از پدیدههای وابسته به هم دلالت میکند.
این توازن، ممکن است آشکار و یا صرفا پنهان و از لحاظ عینی امری واقعی یا تخیلی و نیز، ایستا و یا پویا باشد.
واژه تعادل در فرهنگ لغات فارسی بهمعنی با هم برابر شدن و با هم میزان و برابر بودن است.
اما علاوهبر مواردی که از مبانی، مصادیق و تعاریف تعادل است، تعادل میتواند همان یکسان شدن با رفتارها و برخوردهای خود با خویش و دیگران نیز محسوب شود عاملی بازدارنده در جهت عدم بروز رفتارهای نابرابر و متضاد با تعادل بهشمار آید.
تردید نیست که فرهنگ تعادل در تعامل رمز و کلید موفقیت افراد است.
وقتی انسان بهعنوان یک موجود اجتماعی تعریف شده است، ویژگی به نام تعادل در تعامل هم از اهم ویژگیهای آن بهشمار میآید.
لذا در جهت رسیدن به هر هدف و آرزویی و حتی تامین امرار معاش خود از نیرویی بایستی بهره جوییم و عقلانی این است که بگوییم، این نیرو همان تعادل در تعامل است.
به هر روی دو نوع تعادل در جهت گرفتن نتیجهای مفید، بسیار لازم بهنظر میرسد.
ابتدا همان یکی شدن با ساختار و محتوای شخصیتی خود است.
یعنی انسان باید با ساختار و محتوای شخصیت خود همگن و همساز شود و دوم تطابق این نوع ساختار و محتوا با دیگران است.
هر چند ما در این تعادل در تعامل با دیگران نیز دچار پارادوکس شویم و در اینجاست که انسان میتواند از نوع تعامل خود با پشتوانه محکمی بهنام تعادل که ذکرش رفت، نتیجهای مثبت و موثر در زندگی خود کسب کند.
بهبیانی تعادل در تعامل فرد، باید برای تثبیت شخصیت خود بکوشد و نه آنچه را که از طریق یک کنش حاصل آید.
فرد تعادل در تعاملی را باید مدنظر داشته باشد که با روحیات و دیدگاههای جمع همخوانی داشته باشد و به تعبیری دیگر یک نوع فرهنگ تساهل و تسامح در تعادل در تعامل آن بهچشم آید.
تعادل اجتماعی بهمعنای وجود توازن رفتاری افراد در چارچوب قواعد حاکم و تنظیمکننده خواستهای اجتماعی است.
از تعادل یک جامعه یا فرهنگ، جهت مشخص ساختن پیوستگی انسان و محیط اجتماعی یا فرهنگی او و همچنین بهمنظور درک آن که آیا مجموعه اجتماعی یا فرهنگی از نیروی درونی بهمنظور ثبات و تداوم و انطباق برای پا برجا ماندن برخوردار است؟
تعادل اجتماعی بیانکننده شیوه بدیعی است که یک گروه یا جامعه – در جهت ایجاد سازمانی برای ارضای نیازهای فردی و جمعی، تمهید نهادهایی منطبق با شرایط نو و انجام کارکردهای گوناگون حیات جمعی – بهکار برده است.
دکترمرجان خودی
منابع
ورسلی، پیتر؛ نظریههای جامعهشناسی نظم، سعید معیدفر، تهران، جامعهشناسان، ۱۳۸۸
چلبی، مسعود؛ جامعهشناسی نظم، تهران، نی، چاپ اول، ۱۳۷۵
کوزر، لوئیس، زندگی و اندیشه بزرگان جامعهشناسی، ترجمه محسن ثلاثی، انتشارات علمی ،۱۳۸۰