به گزارش روابط عمومی موسسه فرهنگی هنری ماهشید خرد: آیین رونمایی کتاب نه گانه ایرانی نوشته لاله بختیار، دوشنبه ۲۸ آبان ماه در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
در ابتدای نشست رونمایی کتاب نه گانه ایرانی دکترمهشید رضویرضوانی مترجم کتاب به ارایه مباحثی در مورد انیاگرام و کتاب «نهگانه ایرانی» پرداخت و سپس مصاحبه تصویری لاله بختیار در مورد زندگینامه خود و موضوع انیاگرام پخش شد.
در این نشست دکترمقصود فراستخواه، جامعهشناس ایرانی به ارایه مباحثی در مورد کتاب و «انیاگرام» پرداخت که گزیده آن را میخوانیم.
انیاگرام یا نهگانه یک طرحواره برای فهم شخصیت انسان است.
گورجیف و آسپنسکی، تحتتاثیر مفاهیم نقشبندیه سخن گفتهاند. صورتبندی انیاگرام معانی عرفانی داشت.
مردمان در خوابند و وقتی که میمیرند بیدار میشوند و در گیرودار مصرف بیشتر و تولید بیشترند و در این بین حیات معنوی ماست که فرسوده میشود.
لذا ما ربط عمیق خود با هستی را از دست میدهیم.
زیمل در حیات ذهن و کلانشهر توضیح میدهد، ذهن مردم این روزگار به سبب درگیریهای روزمره آن آرامش و هوشیاری معنوی و ذهن آگاهی را از دست میدهد و ذهن سرشار به ذهن انبار استحاله پیدا میکند.
مفهوم انیاگرام از گرجستان تا امریکای لاتین رفت و توسط امثال نارنجو در دلتنگیهای انسان مدرن دنبال و در نهایت به بازار اوقات فراغت امریکا وارد شد.
از آنجا رونق گرفت و تا درون دانشگاهها نفوذ کرد و کتاب هلن پالمر در نیویورک پرفروش شد.
فهمیدن خود و فهمیدن دیگری، صلح با خود و صلح با هستی و صلح با دیگران اصل قضیه همین است.
ریسو و هادسون انیاگرام را راهنماهایی عملی برای تیپهای شخصیتی عنوان کردند و نهگانه بهوجود آمد.
نهگانه یک سازه برای توضیح شخصیت است. این سازه سه مولفه اصلی دارد که شخصیت آدمی با این سه شکل میگیرد.
مادی، عاطفی و شناختی یا غریزه، احساس و اندیشه این سه مولفه است و همه ما ترکیبی از این سه هستیم.
ترکیبات این سه، ۹ تیپ شخصیتی ایجاد میکند.
هر یک از این ۹ تیپ میتواند موهبتی برای زیستن انسان باشد.
ما باید خود و دیگری را همانطور که هستیم، بپذیریم و بعد شروع به گفتوگو و نیمهگمشده خود را در دیگران جستوجو کنیم.
همه از یک وحدتی آمدهایم و کثرت پیدا کردهایم و میتوانیم به آن وحدت برگردیم.
میتوانیم در یک وحدتی سکنی بگیریم و با خود و دیگران صلح کنیم.
بهعقیده من، ۵ جریان اصلی برای توضیح انیاگرام وجود دارد؛ اول راه مشاهده و روانشناسانه، دوم راه جامعهشناسانه، سوم تعلیم و تربیت، چهارم سنت فتوت ایرانی و پنجم سنت و حکمت و عرفان ایرانی است.
کتاب دکترلاله بختیار جزو مسیرهای چهارم و پنجم است.
نویسنده اول سنت را تعریف میکند که دیگر رسوم گذشته نیست بلکه سنت خزائن اسرار و گنجینه معانی و نمادهاست و برای روی آوردن به سنت باید از زبان نشانهها استفاده شود.
اولین نشانه در دایره هستی آن نقطه و مرکز است که نقطه صفر است که در این نقطه هستی با نیستی دیوار به دیوار میشود.
پس ابتدا باید صفر شویم یعنی غرق در عدم شویم. انسان مدرن در اینجا دلتنگی بازگشت به اصل دارد.
این بهمعنای نفی زندگی و پیشرفت نیست بلکه به معنی دور و پیشرفت است.
اینجا زمان دوری با زمان پیشرفت آشنا میشود و دعواهای شرق و غرب باید خاتمه پیدا کند.
دایره هستی را میپذیریم اما چشم به مرکز میدوزیم.
ابتدا باید روزنی در این عالم کثرت ایجاد کرد تا به آن وحدت باطنی، دانش و معرفت باطنی نگریست.
این چنین است که چشممان با سرچشمه آشنا و قلب ما عرش ملکوت اعلی میشود.
بهتعبیر سهراب سپهری، ریهها از ابدیت پر و خالی میشوند. اصلا ریشه این همه قضایا و رویدادها چیست؟
ریشه به انتظار بازمیگردد.
کسانی از این هستی بیکرانه انتظاری دارند.
از اینجا ابنعربی، بایزید بسطامی و انسانهای بزرگ بهوجود آمدهاند چون انتظاری از این عالم دارند.
انتظار راز هستی بیکران است که به ما میگوید باید قدری درنگ کرد تا آن حس حضور دست دهد.
این یک ارتعاشی در قلب است که لاله بختیار ریشه این حضور را در قلب ملهمه انسان مییابد.
انیاگرام هر لحظه میتواند یک راهی برای ما باشد.
این حقیقت را اثباتگرایانه نمیتوان اثبات یا نفی کرد بلکه با تاویل نشانهها باید به آن نگریست.
ریتمها، ترنمها و هارمونیهای عالم همه نشان از حقیقت هستند.
نویسنده میکوشد این نشانهها را یک یک تاویل کند.
لاله بختیار نشانهها را داخل خیابان و فضای اجتماعی و… نیز نشان میدهد.
دروازه، بازار، کاروانسرا، محلهها، خانهها، دیوار اتاقها و تزیینات آن، مدارس، مکانهای حکمروایی، مرکز شهر که مسجد است و گنبدش رو به اوج دارد، شهرهایی که به هم ربط دارند و به کعبه میرسند از این جملهاند.
حتی کار و صنعت سرشار از نشانه است که نشان از هم کرداری انسان و طبیعت دارد.
صنعت امروز از تخنه فاصله گرفته است. در تخنه صنعتگر با آب و گل هم کرداری میکند.
وقتی هستی آدمی صیقل پیدا میکند به سطح آیینگی میرسد؛ آگاهی، نور، خرد و حکمت در ما متجلی میشود و عزتنفس پیدا میکنیم و آرام میشویم.
در این حالت ذهن و ضمیر انسان مدام آیینگی بیشتر پیدا میکند و جام جهانبین میشود.
یعنی عالم را میفهمد و آن را حس میکند.
اگر انسانی نبود و اگر این آیینگی نبود جهان فراخ در «کتم» بیخبری و غفلت فرو میرفت.
اگر دل آدمی صاف نبود دیگر تجلی سطوح عالی ممکن نبود این اومانیسم معنوی است، که ارزش انسان را به اوج میبرد.