به گزارش روابط عمومی موسسه فرهنگی هنری ماهشید خرد: زاد روز فردوسی، اول بهمنماه سال ۳۱۹ هجری شمسی، روزی است که در آن ابوالقاسم فردوسی، حکیم سخن، حکیم توس و استاد سخن پا به عرصه وجود گذاشت.
این روز بهانه و فرصتی شد تا با دوستداران فرهنگ و هویت بابی تازه از یک ویژگی برجسته در ایرانیان گشوده شود.
بدونشک نام کتاب ارزشمند «پنج اقلیم حضور»، بهقلم دکتر داریوش شایگان بر دوستان ادب و ادبیات آشنا است.
نگارنده در این کتاب به بعد فلسفی و معنوی در برخی از شعرای ایران نظر دارد.
استاد فرهیخته، داریوش شایگان در این اثر خود، فردوسی، خیام، مولوی، سعدی و حافظ را در پنج بخش مجزا بررسی میکند و در عین تواضع و فروتنی، این متفکر ایرانی، در پیشگفتار کتاب بحثی درباره روح شاعرانگی در ایرانیان دارد.
در اشاره بر اینکه چگونه و به چه علت او این خصلت را به ایرانیان نسبت میدهد.
این محقق اندیشمند بر این باور است بیدلیل نیست ایرانیان از میان همه شعرا و ادبای خود این پنج شاعر را برگزیدهاند.
او در بیان ارج و منزلت ایرانیان به این شعرا نوشته است:
«از میان صدها شاعری که تاریخ ادبیات ایران به خود دیده است، ایرانیان تنها پنج شاعر (یا بهعقیده برخی ۶ شاعر) را در مقام نمونههای اعلای بینش شاعرانه خویش برگزیدهاند.
جایگاه ممتاز این شاعران در تفکر ایرانی، صرفا ثمره صفات استثنایی آنان نیست بلکه این پنج شاعر، هر یک به تناسب نبوغ خاص خود، نماینده تبلور یک جریان بزرگ تبارشناسی فکری هستند که سبک و سیاق و شیوهای منحصربهفرد را در بازتاب نحوه ویژه جهانشناسی خود در پیش میگیرند».
برای مثال او فردوسی را مظهر اوج حماسهای میداند که با تاثیر از اساطیر اوستایی و افسانههای پارتی و ساسانی، چندی پس از ورود اعراب مسلمان به ایران در پی بازیابی هویت ایرانی احیا شده است.
شاهنامه از جوهر هستی میگوید و چگونه زیستنی جاودانه. شاهنامه به حق سند ملی خاطره قومی ایرانیان است.
همچنین شایگان به عمرخیام و انتخاب او در میان این پنج شاعر نیز اشاره کرده است و اعتقاد دارد، عمرخیام با این که اصالت دقیق رباعیاتش همچنان پس از گذر سالیان دراز محل مباحثه است، مظهر نوعی تعارض در نبوغ ایرانی است، که طی آن جریانهای متناقض، مانند ایمان و شک، اطاعت و عصیان و لحظه و ابدیت در مواجه با یکدیگر قرار میگیرند.
او عمر خیام را تجسم فردیت تقلیلناپذیر روحی میداند و مینویسد:
«عمرخیام، نه سر تسلیم به ایمان دارد نه به کفر، نه به دنیا نه به آخرت، نه به یقین تعبدی نه به شک دستوری؛ روحی که دنیا را به سان تصاویری پیدرپی میبیند که گِرد «فانوس خیال»، چندی پدیدار میشوند و سپس در «صندوق عام» ناپدید.
این شخصیت استثنایی با بهرهمندی از هوشیاری منحصربهفردی که قادر است اسطورهزدایی کند، مظهر وجهی از جهان بینی ایرانی است».
شایگان در ادامه توضیح انگیزه خود در انتخاب شعرای این کتاب به مولانا اشاره میکند و او را اوج تکامل نوعی از سنت عرفانی میداند و میگوید:
«پیشنیه تبارشناسی مولانا با گذر از حلاج و بایزید بسطامی به سنایی و عطار میرسد.
بیسبب نیست که ایرانیان برای شاهکار بزرگ او ــ مثنوی ــ شانی شامخ در حد تقدس قائل هستند. مولانا از سرایندگان عشق است».
شایگان در نقش آمرانه آداب اجتماعی ایرانیان از سعدی یاد میکند و در کتاب خود میگوید:
«او نه فقط سرمشق و گل سرسبد «اومانیتاس» یا همان آداب و فرهنگ ایرانی است بلکه ویژگی تعلیمی تفکر او با اتکا بر عقل سلیم، اعتدال و عقل معاش، آثارش را برای ایرانیان به قانون طلایی رفتار اجتماعی انسان متمدن بدل کرده است».
حافظ از منظر داریوش شایگان، «ترجمان الاسرار» ادب فارسی و شاعری منحصربهفرد است.
در شعر حافظ، تعادل بین صورت و محتوا در جریان تکاملی تجربهناپذیر شکل میگیرد. مصراعهای اشعارش اغلب متقارن، فاقد توالی زمانی و گاه ارتباط با یکدیگرند.
اما آنچه در اینجا میشود، همان روح شاعرانگی ایرانیان است.
کمتر خانوادهای از ایرانیان را میشود دید که در آن مفهوم و معنای شعر جایی نداشته باشد.
در کمتر خانوادهای از ایرانیان میشنویم که هر چند والدین شان همچنان بر تحصیلات عالیه فرزندان خود تاکید دارند، بر جایگاه ادب و شعر و استعاره نظر نداشته باشند.
دلپذیرتر این که شاهد دوستدارانی از شعر و ادب پارسی هستیم که شاید حداقل تحصیلاتی هم نداشته و ندارند و لیکن سینه به سینه به نقل ابیات این شاعران میپردازند.
گویی شعر و شاعرانگی در این جامعه و روح جمعی این جامعه نشستی عمیق دارد.
گویی این ویژگی بیانی از ناگفتهها و گفتههایی است که به نغز بیان میشود و مرهمی بر این نگاه باریک بین شاعرانه این مردم دارد.
گویی این مردم در طول سالیان دراز در زندگی آموختهاند تا اینگونه گفتههای خود را در استعاره، ایجاز و ایهام بیان کنند.
البته در توجه به کلام داریوش شایگان باید به نقش فردوسی و مولوی و بهویژه حافظ در زندگی مردم بیشتر تامل کرد.
حافظ در زندگی روزمره مردم است.
تردیدی ندارم که بسیاری از ما نه فقط در سفره هفتسین خود، نهفقط بهعنوان هدیه ارزشمند برای دوستی عزیز که حافظ را در کنار زندگی روزمره خود داریم.
بیشک در طول روز بسیار برای هر یک از ما اتفاق افتاده است که از دست دستفروش فال حافظ، نیتی کنیم و فالی بگیریم.
مدیر مرکز حافظشناسی درگفتوگویی دلیل علاقهمندی مردم به حافظ را با هفت دلیل بیان کرده و اظهار میکند:
نخستین دلیلی که مردم برای تصمیماتشان به غزلیات حافظ میآویزند معماری کلام خواجه اهل راز است زیرا که حافظ در معماری کلام، در ساخت سخن هنری و پیوند واژگان و تراکم معانی، سرآمد سخنوران پارسی است.
دکترکاووس حسنلی میگوید:
غزل حافظ بهمثابه قصری با شکوه میماند که درون آن با لایههای تودرتو آراسته شده و خوانندگان اشعار او بهمثابه بازدیدکنندگان این قصر با شکوه هستند که محو تماشا شده و اجازه ورود میخواهند و در این میان آنان که در اشعار او تحقیق و تفحص میکنند مجوز ورود به این قصر را ازآن خود کردهاند.
استاد دانشگاه ادبیات شیراز با ذکر دومین دلیل، شعر حافظ را به منشوری چند وجهی تشبیه کرد که از هر سو به آن بنگری رنگ و نقشی دیگر را بازمیتابد.
او گفته است، شعر حافظ آینهای برای دورههای مختلف است که قرنهاست مردم ما را از ریا و تزویر دوری میدهد و لبه تیغ تیز اشعارش به سمت زشتیها و پلشتیهاست.
مدیر مرکز حافظشناسی تاکید میکند: حافظ یک دردمند اجتماعی است و هیچگاه از درد و رنجهای مردم غافل نمیشود، اما همواره مردم را به شاد زیستن دعوت کرده و شادزیستن را سرلوحه کار و زندگی سالم میپندارد.
این استاد میگوید که بیزاری حافظ از آزار و این که حافظ آزار را همواره نکوهش میکند و همه را به گرهگشایی دعوت مینماید.
از دیگر دلایل رویکرد مردم به خواجه اهل راز است.
و این که مردم همواره بر این باور بودهاند که حافظ با عالم بالا در ارتباط بوده و لذا سالها او را «لسانالغیب» خطاب میکردهاند.
شعر حافظ گویی راه بر ما میگشاید تا در التهاب روزگار دمی در کنار او بیاساییم و در کنار بهجت و نشاط از این ابیات نظری به بالا و معنا راهگشایش بر روز و روزگار خود بگشاییم.
روح شاعرانگی در ایرانیان گویی نظر به خلوت معنایابی بر هستی وجودی ایرانیان دارد که در التهابهای مکرر و پیاپی در زندگیشان به پرسشهای عمیق فلسفی معنوی بر میآیند.
دکترمهشید رضویرضوانی