به گزارش روابط عمومی موسسه فرهنگی هنری ماهشید خرد، دکتر لاله بختیار در ادامه بیان سرگذشت و زندگینامهاش در شب دکترلاله بختیار اینطور اظهار میکند: در همین زمان بود که شاه تصمیم داشت در خاورمیانه شعبهای از دانشگاه شیکاگو تاسیس کند و از دانشگاه میخواستند هدیهای آماده و با نادر کتابی به نام «حس وحدت» را نوشتیم که به فارسی هم ترجمه شد و برای افتتاح ساختمان به شاه هدیه کنند و از دکترنصر خواسته بودند مهندسی را که از دیدگاه خالق معماری، دیدگاه متفاوتی دارند، معرفی کند و این بود که برای این کتاب دور ایران رفتیم و از مسجد جامع تا مسجد امام خمینی(ره) طرحش را کشیدیم و نقش عرفان را در اینجا بررسی کردیم. نادر (همسرم)، عرفان نخوانده بود اما ذاتا دید عرفانی به مسائل داشت و در سال ۱۹۷۷ وقتی از هم جدا شدیم گفتند شما دو نفر کتاب «حس وحدت» را نوشتید.
در ادامه دکتر لاله بختیار به زبان لاتین بیاناتی داشتند و مترجم ایشان ترجمه کردند: گرچه در آن زمان واقف نبودم به این موضوع اما خداوند درهای رحمتش را بر من گشوده بود و چیزی که تا به حال تا آن زمان برای من اتفاق نیفتاده بود، من مادر سه فرزند فوقالعاده بودم و در مسیری گام بر میداشتم که در حال تبدیل شدن به نویسنده، مترجم، ویراستار و یک ناشر بودم.
بعد از حس وحدت، یک انتشارات در لندن خواسته بودند که من کتابی را در رابطه با مقدمات در عرفان بنویسم، بعد از طلاقم دو سال قبل از انقلاب با انتشارات بنیاد همدلی در ایران، کتابهای انگلیسی چاپ میکردم و اثر زیادی روی من گذاشت و چون لهجه انگلیسی نداشتم با نمایندگان مجلس به عنوان مترجم به سفر میرفتم و در سازمان ملل به عنوان مترجم کار میکردم و بعد از مدتی با وزارت ارشاد همکاری میکردم. در مجله «محجوبه» که اولین مجله به زبان انگلیسی برای زنان مسلمان بود مقالهای از من در مورد امام حسین(ع) و حضرت فاطمهالزهرا(س) بود را به چاپ رساندیم.
دکتر لاله بختیار افزود: در سال ۱۹۸۷ دخترهایم برای تحصیل به آمریکا رفتند پیش پدرشان و دیگر برنگشتند. پسرم در مدرسه البرز درس میخواند، ما صبر کردیم تا پسرم کلاس دوازدهم را بگذراند و بعد به آمریکا پیش برادرم، دکتر جمشید بختیار (در نیومکزیکو) برویم. ایشان اولین بازیکن ایرانی در فوتبال آمریکایی بود. نام دخترم را ایران گذاشته بودیم. ایران خبرنگار بود و در خبرنگاری ملی آمریکا ۲۲ سال کار میکرد و چون نمیتوانستند نام ایشان را به عنوان ایران اردلان در خبرگزاری پخش کنند از اسم وسطش استفاده شد به عنوان دِوارد اردلان. وقتی برای فرزندان اسم میگذاریم نمیدانیم چه سرنوشتی دارند و چه مشکلاتی درپیش خواهند داشت. در نیومکزیکو با دخترم و نوهام، سعید ملاقاتی داشتیم و در حین قهوه خوردن چشمم به برشوری خورد که دخترم در آنجا زمینه فلسفه مطالعه میکرد و علاقهمند شدم که این دوره را بگذرونم و ما سهتایی سرکلاس میرفتیم و من موفق شدم فوقلیسانس فلسفه و مشاوره و مدرک دکتری هم در زمینه روانشناسی تربیتی بگیرم.
در ادامه گفته شد: در سن ۵۵ سالگی دکترا گرفتم، پس هیچ وقت دیر نیست برای یادگیری و ادامه تحصیل. در کلاسهای مشاوره، یک کلاس گروهی که ریشه عرفانی دارد به من معرفی شد و گویی جرقهای بود و حس کردم حتما باید ریشههای عرفان را پیدا کنم که همین نهگانهای است که خانم دکتررضوی توضیح دادند.
بعد از دکترا در انتشارات قاضی در شیکاگو کاری پیدا کردم که قدیمیترین انتشارات اسلامی در آمریکاست که ۵۰ سال در حال فعالیت هستند و این انتشارات خصوصی بود و دولت نمیتوانست تعیین تکلیف کند. ما هر جور کتابی را که مدنظرمان بود چاپ میکردیم و معتقد بودیم علم مهمه و همه باید همدیگر را بشناسند.
مترجم ایشان ادامه داد: من از آن به بعد به عنوان پژوهشگر و کارشناس در انتشارات قاضی مشغول به فعالیت شدم. اولین چالش فکری برای من یافتن ریشههای فرهنگ اناگرام بود، ریشههای این دانش در آیین باستانی فتوت و جوانمردی پیدا کردم. در بینش روانشناسی اناگرام اولین قدم در مسیر عرفان شفای اخلاقی است. سه جلد کتاب نوشتم که در حال حاضر در موسسه ماهشید خرد در حال ترجمه و چاپ هستند.