loader image
جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

چه کسی مراقب ذهن است؟ / ۱

مراقب ذهن

فهرست مطالب

چه کسی مراقب ذهن است؟

قسمت اول

نوشته بندیکت کَری

 

 

به گزارش روابط عمومی موسسه فرهنگی هنری ماه‌شید خرد: در طول چهار مقاله قبل با عنوان «سرنخ‌های جدید اعمال درونی ضمیر ناخودآگاه» قسمت اول، دوم، سوم و چهارم به‌نقش ضمیر ناخودآگاه از دیدگاه متخصصان و پژوهشگران فیزیولوژیک پرداخته شد. وجود چنین سر نخ‌هایی از نقش ضمیر ناخودآگاه در مطالعات فیزیولوژیک، ضرورت توجه و دقت بیشتری را نسبت به اعمال و رفتار ما نشان می‌دهد. به‌طوری که به نقش مهم آن در یادگیری‌ها، اختلالات، درد و رنج‌ها در طول مقالات قبل اشاره شد. پیشرفت علوم روان‌شناختی در این حوزه سبب شده تا مفهوم ضمیر ناخودآگاه که به‌نظر غیرقابل دسترس می‌آمد، دست‌یافتنی‌تر شود. با توجه بر اهمیت ضمیر ناخودآگاه در حوزه ذهن و شناخت، با پرسش این مقاله، «چه کسی مراقب ذهن است؟» به نقش مراقبت از ذهن پرداخته می‌شود.

در مطالعه جدید روان‌شناسان دانشگاه ییل قضاوت افراد را درباره یک غریبه، با دادن یک فنجان قهوه به‌دست او تغییر دادند.

شرکت‌کنندگان در این تحقیق دانشجویانی بودند که اطلاع نداشتند، غرایز آن‌ها از روی عمد دست‌کاری می‌شود. در راه آزمایشگاه، آن‌ها به یک دستیار آزمایشگاه برخورد کردند که چند کتاب، یک تخته رسم، چند ورق و یک فنجان قهوه داغ یا یخ شده با خود داشت- و از آن‌ها خواست فنجان را بگیرند.

این آن چیزی بود که نتیجه گرفته شد: دانشجویانی که فنجان قهوه یخ در دست داشتند نسبت به دوستان دانشجو که برای مدت زمان بسیار کوتاهی یک فنجان قهوه داغ در دست گرفته بودند یک شخص فرضی به‌حساب آمدند- که بعدا درباره او مطالبی خواندند- که بسیار سردتر، به‌لحاظ اجتماعی پایین‌تر و خودخواه‌تر بود.

یافته‌هایی مانند این، به‌همان اندازه که غیرمحتمل به‌نظر می‌رسند، تحقیقات روان‌شناسانه را در چند سال گذشته به پیش برده‌اند. مطالعات جدید یافته‌اند که افراد، وقتی رایحه ملایم مایع دست‌نخورده در هوا وجود دارد، به‌گونه‌ای کامل‌تر به خود می‌رسند. آن‌ها اگر چمدانی در دید باشد، رقابتی‌تر می‌شوند یا اگر به کلماتی مانند «قابل اعتماد» یا «حمایت» نگاه اجمالی بیندازند، یاری‌بخش‌تر می‌شوند- و همه این‌ها بدون آگاهی از تغییر یا آن‌چه باعث آن شده، رخ می‌دهد.

روان‌شناسان می‌گویند: «آموزش» افراد به این طریق نوعی از هیپنوتیزم یا حتی اغوای نیمه‌آگاهانه نیست؛ بلکه نمایش این است که چگونه دیده‌ها، بوها و صداهای روزانه می‌توانند به‌گونه‌ای گزینشی اهداف یا انگیزه‌هایی که مردم دارند را فعال سازند.

به‌گونه‌ای اساسی‌تر، مطالعات جدید یک مغز نیمه‌آگاه را آشکار ساخته‌اند که بسیار فعال‌تر، هدف‌مندتر و مستقل‌تر از مغزی که پیش‌تر شناخته شده بود است. اهداف، چه خوردن باشد، چه آمیزش، چه فروبردن یک latte خنک، مانند برنامه‌های نرم‌افزاری عصبی هستند که در یک زمان تنها یک بار می‌توانند اجرا شوند و ضمیر ناخودآگاه کاملا توانایی اجرای برنامه‌ای که انتخاب می‌کند را دارد.

سازگاری بین این انتخاب‌های ناخودآگاه و اهداف عقلانی و خودآگاه کمک می‌کند برخی واقعیت‌های رمزگونه‌تر رفتار را تشریح کنیم؛ مانند این که چگونه در یک لحظه سخاوتمند هستیم و در لحظه دیگر خسیس یا این که چگونه در یک میهمانی شام، وقتی متقاعد می‌شویم که از خود جذابیت ساطع می‌کنیم، گستاخانه عمل می‌کنیم.

جان ای. بارگ، پروفسور روان‌شناسی در دانشگاه ییل و دستیار نویسنده لاورنس ویلیامز (لاورنس ویلیامز از برگزارکنندگان مطالعه قهوه بود که در یک کنفرانس روان‌شناسی اخیر ارایه شد) گفته است: «وقتی پای رفتار ما از لحظه‌ای تا لحظه‌ای دیگر به میان می‌آید، پرسش مهم این است که «بعد چه باید کرد»؟ این را یافته‌ایم که این نظام‌های هدایتی ناخودآگاه رفتاری را داریم؛ نظام‌هایی که مدام در طول روز درباره این که بعد چه کنیم پیشنهاد تهیه می‌کنند و ذهن بر پایه آن‌ها، پیش از آگاهی خودآگاه، توجه و اغلب عمل می‌کند».

دکتر‌بارگ می‌افزاید: «برخی اوقات آن اهداف موافق قصدها و اهداف خودآگاه ما هستند و برخی اوقات هم نیستند».

از این مقاله می‌توان نتیجه گرفت که بسیاری اوقات تصمیم گرفته‌ایم کاری را دنبال کنیم و این کار می‌تواند با زمینه‌های قبلی ناخودآگاه هماهنگ باشد و شاید هم نباشد!

ادامه دارد…

 

دکترمهشید رضوی‌رضوانی

 

منبع:

www.nytimes.com/2007/07/31/health/psychology/31subl.html?pagewanted=all&_r=0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

14 + سیزده =

مقالات مرتبط
مقالات پربازدید​