ذهن ناخودآگاه
جان لارگ و ازکوئیل مورسلا
قسمت سوم
به گزارش روابط عمومی موسسه فرهنگی هنری ماهشید خرد: در قسمت دوم مقاله ذهن ناخودآگاه ، تفاوت دو فرایند «غیرآگاهانه» بیان شد: در تحقیق «نگاه نوین» فرد قصد نداشت درگیر فرایند شود و نسبت به آن آگاه نبود. در تحقیق فراگیری مهارت، فرد قصد نداشت درگیر فرایند شود و وقتی یکباره فرایند آغاز میشود، قادر به ادامه آن بود، بدون این که نیاز به راهنمایی آگاهانه داشته باشد.
تایپ کردن و رانندگی (برای تایپیست و راننده حرفهای) یک نمونه برای این فرایند دوم است، هم تایپ و هم رانندگی فرایندهای موثری هستند که خارج از خودآگاهی میتوانند اجرا شوند، با این حال عمدی و با قصد انجام میشوند (یعنی هیچکس غیرارادی به تایپ کردن یا رانندگی نمینشیند).
اینها و برخی مشکلات دیگر در تقسیمبندی بسته و غیرمنعطف-همه یا هیج- فرایندهای ذهنی به خودآگاه و ناخودآگاه، منجر به این شده که امروز برداشتهای متفاوتی از ناخودآگاه داشته باشیم؛ تعاریف کاربردی متفاوتی که به نتیجهگیریهای بسیار متفاوتی از قدرت و حوزه ناخودآگاه ختم میشوند».
در ادامه می خوانیم:
حالا به چند دلیل ما با نظریه روانشناسی شناختی که ناخودآگاه را معادل نیمهآگاه میداند مخالفت میکنیم: اول این که این تعریف کاربردی هم غیرطبیعی و هم غیرضروری محدودکننده است. محرکهای نیمهخودآگاه بهطور طبیعی ایجاد نمیشوند- آنها برای ورود به هوشیاری آگاهانه بسیار ضعیف و مختصر هستند؛ بنابراین غیرمنصفانه است که بخواهیم قابلیت ناخودآگاه را با محرکهای نیمهآگاه بسنجیم؛ چرا که فرایندهای ناخودآگاه (همانند خودآگاه) در تعامل و پاسخگویی به محرکهایی (با قدرت معمول) هستند که بهطور طبیعی ایجاد میشوند. ارزیابی ناخودآگاه با فرایندهای محرک نیمهآگاه همانند ارزیابی هوش یک ماهی براساس رفتارش خارج از آب است. اگر بخواهیم از منظر فرایند اطلاعاتی نیمهخودآگاه یک تعریف کاربردی از ناخودآگاه داشته باشیم به این نتیجه میرسیم که ناخودآگاه اشکالی ندارد و گنگ و مبهم نیست.
مقالهای در ویژهنامه روانشناس امریکایی (لوفتوس و کلینجر ۱۹۹۲) یکبار این سئوال را مطرح کرد که «آیا ناخودگاه باهوش است یا گیج و گنگ؟» از آنجا که رفتار با ناخودآگاه همانند رفتار با نیمهآگاه است- یا افراد باهوش در برابر محرکهایی که از آن ناآگاه هستند چگونه واکنش نشان میدهند؟(گرینوالد۱۹۹۲)- همکاران و سردبیران مجله به اتفاق به این نتیجه رسیدند که در واقع ناخودآگاه بیشتر «گنگ» است چرا که فقط قادر به فعالیتهای بسیار مکرر و بدون کمک خودآگاه درک و دریافت پایینی دارد(لوفت.س و کلینجر۱۹۹۲)(به این نکته توجه کنید که اگر چه ناخودآگاه در مقابل محرکهای نیمهآگاه «گنگ» است اما همچنان باهوشتر از خودآگاهی است که حتی نمیتواند بگوید چنین محرکی وجود دارد). آنچه این گروه نتیجه گرفتند این بود که در اکثر موارد اگرچه یادگیری فعال و پویای اولیه به شکل ناخودآگاه انجام میگیرد و هر چیز پیچیدهای نیازمند پاسخ منعطف است ولی با ادغام محرکها فرایندهای فکری بالاتر نمیتوانند انجام پذیرند.
البته واژه «ناخودآگاه» در اصل معنی متفاوتی دارد. اولین موارد کاربرد این واژه به سالهای ۱۸۰۰ برمیگردد که در امور هیپنوتیزمی استعمال میشد و به رفتار فرد هیپنوتیزم شده که از عوامل و دلایل رفتارش آگاه نبود اشاره میکرد(گلد اسمیث۱۹۳۴). داروین در کتاب «منشا گونهها» این واژه را در رابطه با موضوع فرایند «انتخاب ناخودآگاه» در طبیعت به کار برد، و آن را با انتخاب ارادی و عمدی کشاورزان و دامپروران برای بهبود کیفیت تولیدات مقایسه کرد.
فروید که با کشف بدیع ناخودآگاه به تحقیقات اولیه هیپنوتیزمی اعتبار بخشید، همچنین این واژه را برای رفتار و افکاری که منشا و نیت آگاهانه ندارند، بهکاربرد. به عنوان مثال «لغزش زبانی» و تقریبا همه مثالهای «روانشناسی زندگی روزمره» که رفتارهای ناخواسته هستند؛ منبع و منشا ناشناختهای برای افراد دارند. در تمامی این موارد واژه «ناخودآگاه» به ماهیت ناخواسته آن رفتار و رویکرد اشاره دارد. عدم آگاهی همزمان بهعلت محرکهای مسبب رفتار نیست بلکه به علت تاثیر و پیامدهای آن محرکهاست.
ادامه دارد…
دکترمهشید رضویرضوانی
منبع:
John A. Loargh and Ezequiel Morsella (2008) The unconscious mind
Department of psychology yale university. P.O. Box 20820I, New Haven, CT