به گزارش روابط عمومی موسسه فرهنگی هنری ماهشید خرد: موضوع هویت و امر فرهنگپذیری یا هویت پذیری در دانش جامعهشناسی، روانشناسی اجتماعی یا مردمشناسی، بدون تردید همگی بازتاب توجه به موضوع انسان بهعنوان یک موجود اجتماعی است.
اهمیت هویت پذیری با پیچیدگیهای بیشتر در روابط انسانی موضوع گستردگی و تخصصیتر شدن این علوم شد.
همزمان با تحولاتی که اندیشه داروین در علوم زیستی ایجاد کرد، سایر علوم همچون روانشناسی و جامعهشناسی نیز رشد کرده و تخصصیتر شدند.
هر چند این رشتهها با تخصصیتر شدن بیشتر، گویی به هم هیچ ارتباطی نداشته باشند، ولی هر یک ابعاد خاصی را در انسان مورد توجه قرار میدهند.
اعضای هر جامعهای ادراک خاصی از هویت متمایزشان دارند.
در داخل هر جامعهای آدمها خودشان را در یک رشته از گروهها سازمان میدهند؛ هر یک از این گروهها هویت متمایز را در مورد اعضایش دارد.
این هویتها از خانواده گرفته تا ملت، در یک دو شاخگی گسترده «ما – آنها» منعکس میشوند.
انسانها موجوداتی فرهنگی و اجتماعی هستند زیرا زندگی آنها به شیوههای گوناگون و پیچیده مرتبط با دیگران و جامعه است.
انسانها برای بقای خود به دیگران نیاز دارند و بقای انسان، امری اجتماعی است. فرایند اجتماعی شدن امری بسیار پیچیده است.
اجتماعی شدن نهتنها شامل یادگیری چیزهاست بلکه همچنین متضمن الگوسازی رفتار انسان بر پایه رفتار افرادی است که به آنها احترام میگذاریم (شارون، ۱۳۷۹: ۵۵).
اجتماعی شدن ممکن است کاملا تعیین نکند که ما چه هستیم، اما تاثیر آن را به آسانی نمیتوان انکار کرد، بهنحوی که در جهان امروز عضویت در یک گروه اجتماعی از گروههای خانوادگی و دوستی گرفته تا گروههای سیاسی امری ضروری بهنظر میرسد.
امیل دورکیم در مورد جامعه چه میگوید؟
دورکیم قایل به دو نوع همبستگی بود:
۱- همبستگی مکانیکی
۲- همبستگی ارگانیکی
همبستگی مکانیکی در بین اقوام ابتدایی و در واحدهای کوچک اجتماعی تحقق مییابد.
در این همبستگی، روابط سه ویژگی دارند:
۱) ساده است ۲) از نظر روانی بسیار نزدیک است ۳) وابستگی بین افراد بسیار زیاد است.
علت بروز روابط در این نوع از همبستگی، توتم و خانواده است.
اما بهتدریج تغییر و تحول بهوجود میآید و این همبستگی مکانیکی به همبستگی ارگانیکی (اندامواره) تبدیل میشود.
در مرحله روابط ارگانیکی افراد هر کدام دارای شخصیت واحد و مستقل هستند ولی در عوض قراردادهای اجتماعی توسعه مییابند و روابط سازمان یافته پدید میآیند.
از نظر دورکیم غایت جامعهشناسی در کل عبارت است از تعیین شرایط ابقای جامعه.
او استدلال کرده است که همبستگی اجتماعی، پیوند موجود بین افراد و نیز کلید حفظ جامعه است.
دورکیم براساس دیدگاهاش در مورد همبستگی در جامعه، دو تیپ ایدهآل برای جوامع متصور بود:
یکی جوامع ابتدایی که دارای همبستگی مکانیکی بوده، ساختارهای اجتماعی آنها به نسبت کمتر تفکیک شده هستند و تقسیم کار در آنها یا وجود ندارد یا بسیار اندک است.
او دریافته بود که در این نوع جوامع، انسجام اجتماعی بر اساس همانندیها و شباهتهای موجود بین افراد یک جامعه و عمدتا وابسته به مراسم و جریانهای عادی مشترک است.
از نظر دورکیم، جوامع ابتدایی بهدلیل نبود پیشرفت تکنولوژیکی در آنها، دارای ویژگی همبستگی مکانیکی هستند.
تکنولوژی، تخصصی شدن را ایجاب میکند که این تخصصی شدن منجر به شکلگیری تقسیم کار در جامعه میشود و در پی این تقسیم کار، تیپ دوم جامعه موردنظر دورکیم، یعنی جوامع مدرن به وجود میآید که مشخصه آنها همبستگی ارگانیک است.
در این جوامع، باتوجه به این که ارزشها و اولویتهای افراد با یکدیگر متفاوت است، بقای جامعه به اعتماد افراد به یکدیگر در انجام دادن وظایف خاصشان بستگی دارد.
در جوامع مدرن با همبستگی ارگانیکی، دقیقا به این دلیل که افراد با هم تفاوت دارند، اجماع صورت میگیرد، بهایندلیل که استفاده متقابل از خدمات همدیگر سبب همبستگی اجتماعی بین آنها میشود.
مهمترین قیاس او قیاس ارگانیک (یا انداموار) است که در آن، جامعه همچون یک کل انداموار نگریسته میشود.
در چنین جامعهای کارکرد هر یک از اندامهای آن موکول به کارکرد اندامهای دیگر است؛ درست همانگونه که اندامهای یک موجود زنده برای حفظ یکدیگر و بقای کل موجود انجام وظیفه میکنند.
این برداشت امیل دورکیم، موجب یادآوری این شعر معروف سعدی میشود:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
دکترمهشید رضویرضوانی
منبع
شارون، جوئل، ده پرسش از دیدگاه جامعهشناسی، منوچهر صبوری، تهران، نی، ۱۳۷۹